در حالی که کارول بارتز از سمتش به عنوان مدیر ارشد اجرایی شرکت یاهو برکنار شده بود، خبرهای زیادی در رسانهها در مورد بیادبیهای او منتشر شد. به جای ارزیابی شایستگیهای او به عنوان مدیر ارشد اجرایی یاهو، بیشتر بحثها در این باره بود که چطور زنی میتواند در محل کار فحاشی کند! به نظر من این مربوط به قرن بیستم است. ما به جایی در فرهنگ خود رسیدهایم که مجریان مهمترین برنامههای خبری شبانگاهی (جون استیوارت و استفن کولبرت) در تلویزیون فحاشی میکنند. از سوی دیگر، لی میشل که یک بازیگر محبوب برای نوجوانان و جوانان است و نقش خوبی در سریال Glee دارد، در مصاحبههایش مثل یک کارگر بارانداز صحبت میکند. به نظر من در چنین شرایطی، مدیران اجرایی و مدیران ارشد باید به صورت جدی به کلماتی که در محل کار برای ابراز نارضایتیشان استفاده میکنند فکر کنند.
در واقع حالا ما به سطحی از ابتذال رسیدهایم که غیرقابل تحمل است. حالا عروسکهایی برای بچهها به فروش میرسند که به وضوح فحاشی میکنند. خیلی وقت است که زمان آن رسیده بایستیم و به این مسائل فکر کنیم. کلمات بد و ممنوعه همیشه برای ابراز احساسات قوی به کار رفتهاند اما در دنیای امروز ما، فحاشی به یک روش واکنشی در مکالمات تبدیل شده و همه جا به کار میرود. دیگر این کلمات هیچ قدرت یا معنایی ندارند. و وقتی کلمات زمخت ایجاد شوک میکنند، زبان باعث میشود تمرکز ما از مساله اصلی و مورد بحث منحرف شود.
به عنوان مثال، سال گذشته سناتور کارل لوین یک ایمیل داخلی گلدمن ساکس (یک بانک سرمایهگذاری چندملیتی در آمریکا) را با صدای بلند در کنگره آمریکا خواند. این یکی از جملات آن ایمیل بود:
«پسر، تیمبرولف یک معامله لعنتی بود.»
دشوار است که بگوییم نویسنده این ایمیل (که حالا رئیس یکی از بخشهای یک بانک سرمایهگذاری چندملیتی دیگر در آمریکاست) به خاطر این که گلدمن ساکس مردم را فریب داده احساس غرور میکرده یا تنها با صراحت حقایق را به زبان آورده است. ولی یک چیز به سرعت روشن شد. برای مردم آمریکا، زبان به کار رفته در بیان مساله از خود بدبینی دوطرفهای که در این مساله ایجاد شده بود، مهمتر بود. عواقب آن چه بود؟ گلدمن ساکس به جای این که در مورد اصل مساله توضیح بدهد و بگوید معاملات بدی به مشتریانش پیشنهاد نمیدهد، روی مساله زبان متمرکز شد و با نشان دادن این نمونه شرمآور، از کارکنانش خواست دیگر از فحاشی در ایمیلهای خود استفاده نکنند.
فحاشی و تفاوت زبان رسمی و غیررسمی
کلمات مملو از احساس که احساسات قوی ما را منتقل میکنند، در محل کار مشکلساز میشوند. بخش بزرگی از ساعات روز ما در محل کار میگذرد و معیشت ما به آن بستگی دارد. نحوه انتخاب تفسیر کلمات سنگینی که دیگر بد و ممنوعه به حساب نمیآیند، در زمانهای مختلف متغیر است و دفتر کار با کوچه و خیابان متفاوت است. تفسیر این نوع کلمات به متغیرهایی چون جایگاه، جنسیت، قومیت، سطح تحصیلات، سن و ساختار مکالمه بستگی دارد. بدین ترتیب فحاشی یک نفر ممکن است برای یک نفر دیگر فقط کلماتی تند باشد.
زبانی که در داخل منزل به کار میرود غالبا با هنجارهای عمومی تفاوت دارد. من با یک خانم در یک شرکت ارتباطات شرکتی در نیویورک صحبت کردم که به شرکتهای دیگر در زمینه چالشهای ارتباطی مهم مشاوره میدهد. او گفت:
«به نظر من فحاشی چیزی شبیه به زبان یدایی است. یعنی رسا و پرمعنی است.»
اما او از من خواست اسمش را ننویسم. شاید چون این نظر او در مورد فحاشی در محل کار ممکن است به عنوان یک تایید در نظر گرفته شود. و چنین چیزی میتواند برای مشتریان در زمان حال و آینده توهینآمیز باشد.
استفاده از فحاشی برای موفقیت کاری
خیلی از کسانی که من با آنها (زن و مرد) در مورد این موضوع صحبت کردم، به من گفتند که فحاشی یک بخش استراتژیک از واژگانی است که آنها ایجاد کردهاند تا به صورت جدی به عنوان آلفاهای بالقوه سازمانهایشان در نظر گرفته شوند. من ارتباط بین این دو مساله را درک میکنم. اولین شغلهای من در زمینه بانکداری و فروش در رسانهها بود. در آن زمان این کسب و کارها کاملا تحت سلطه مردان بود و کارها با شوخیهای مردانه و رفاقت و جوکهای بیادبانه پیش میرفت. فحاشی به من کمک کرد یکی از آنها باشم و در نتیجه، من به منابع خبرپراکنی و اطلاعرسانی دسترسی پیدا کردم که برای انجام معاملات حیاتی بودند. یک خانم که وکیل ارشد بود در این مورد به من گفت:
«فحاشی به بقیه (زن و مرد) اجازه متقابل میبخشد و بدین ترتیب آنها گارد خود را پایین میآورند و به راحتی اطلاعاتی که لازم است را افشا میکنند.»
در واقع، فحاشی به یک ابزار اجتماعی موثر تبدیل شده که میتواند روابط کاری را تقویت کند و به خصوص به خانمها اجازه دهد هویتی برابر با مردان داشته باشند. پژوهشگران حوزههای روانشناسی و زبانشناسی هم این کاربرد فحاشی را در مقالات و آثار خود ذکر کردهاند.
ولی همه فحشها با هم برابر نیستند. به عنوان مثال فحاشی در زمان عصبانیت را در نظر بگیرید. فحاشی همبستگی مثبتی با برونگرایی و ضدیت نوع A دارد و در نتیجه مطالعات آکادمیک متعدد (جنیفر کوتس در سال 1993، ویوین ده کلرک در سالهای 1991 و 1997) این نتیجه کسب شده که فحاشی ذاتا خشونتآمیز و پرخاشگرانه است. به عنوان مثال میتوان به غرولند بدون عذرخواهی دیک چنی علیه سناتور پاتریک لیهی در مجلس سنای آمریکا یا اعتراض شدید سرنا ویلیامز به داور یک بازی تنیس اشاره کرد. فحاشی آنها برای تحت کنترل گرفتن شرایط و ترساندن طرف مقابل بود.
فحاشی مردان و زنان
جامعه درک و دریافت متفاوتی در مورد مردان فحاش و زنان فحاش دارد. ده کلرک در تحقیق خود به این نتیجه رسید که وقتی زنان فحاشی میکنند، بیشتر از مردان ریسک قرار گرفتن در یک موقعیت منفی را به جان میخرند. الیزابت گوردون در مورد گفتار و کلیشههای جنسی در دانشگاه کانتربری نیوزیلند تحقیق میکند. او در تحقیقات خود به این نتیجه رسید: زنانی که از زبانی غیراستاندارد برای صحبت استفاده میکنند (بددهانی میکنند) در اقشار پایین اجتماعی و اخلاقی در نظر گرفته میشوند. این مساله را در جامعه دیدهایم. چنی به خاطر بددهانی که کرده بود عذرخواهی نکرد و گفت بعد از آن مشاجره با سناتور لیهی، احساس بهتری داشته است. اما سرنا ویلیامز در کنفرانس مطبوعاتی بعدیاش رام شده بود و به خاطر رفتارش اظهار پشیمانی کرد.
این روزها خیلی بیمعنی و ساده شده که بگوییم it sucks یا حتی فحشی بدتر از آن. حالا همه ما در شرایطی سخت کار میکنیم و این مساله خیلی مهم شده که با دقت و به روشنی احساس درونی و بیرونیمان را مطرح کنیم؛ این به معنی ضعیف بودن ما نیست بلکه نشان میدهد چارچوبشناس هستیم. به عنوان کسی که گاهی به خودش اجازه میدهد به فحاشی متوسل شود، میگویم در این زمانه بیبندوباری و در شرایطی که ما به دنبال شروعهای تازه هستیم، بهتر است مدیران کسب و کارها بیشتر به زبانی که به کار میگیرند دقت کنند و خلاقیت بیشتری داشته باشند و از «بمبهای زبانی» (فحاشی) خیلی کم استفاده کنند.
این مطلب ترجمهای بود از یادداشتی با همین عنوان، به قلم آنه کریمر منتشره در سایت HBR
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.