رساله رستگاری، قسمت دوم: نظم نوین جهان در سایه نظم دیجیتال

نظم جدید جهان در دهه پیش رو چه خواهد بود؟

جایگاه ایران در این نظم چیست؟

چرا محدود سازی اینترنت، تهدید تمدنی برای ایران است؟

محمدعلی جنت خواه دوست – خرداد 1402

چه کشوری بر جهان حکمرانی می کند؟

تا سال 1991، پاسخ به این سوال ساده بود، جهان توسط دو قدرت بزرگ احاطه شد بود، امریکا و شوروی. جهان آن زمان یک جهان دو قطبی بود. در دسامبر 1991، با فروپاشی شوروی، امریکا تنها ابر قدرتی بود که نهاد های بین المللی را مدیریت می کرد و قدرت خودش را خالص بر جهان دیکته می کرد. از سال 1991 جهان یک جهان تک قطبی بود.

از حدود 15 سال پیش در سال 2008 بعد از بحران مالی بزرگ، اوضاع مقداری تغییر کرد و پیچیدگی های آن بیشتر شد و امریکا هر روز بیش از پیش تصمیم گرفت که دیگر پلیس جهان و بازیگردان اصلی تجارت جهانی نباشد. تدریجا دیگر امریکا حتی نخواست مشوق ارزش های جهانی هم باشد. سایر کشورها به تدریج قدرتمند تر شدند و در نتیجه می توانستند به شکل روز افزونی، قوانین جهانی را که در دوره تک قطبی بودن امریکا نقش اصلی داشتند، نادیده بگیرند و حتی قواعد جدیدی را خودشان وضع کنند.

چه اتفاقاتی رخ داد؟

  1. روسیه در نهادهای غربی ادغام نشد. یک ابر قدرت سابق، حالا در یک روند نزولی جدی قرار گرفته بود و این روس ها را عصبانی می کرد. اینکه این اشتباه چه سمتی بوده صورت مسئله امروز ما نیست، اما چیزی است که رخ داده است.
  2. چین در نهادهای غربی به رهبری امریکا، ادغام شد. البته استنباط و فرض آن ها این بود که هر چقدر ثروتمند تر و قدرتمند تر می شوند، می توانند خودشان چیزی شبیه به امریکا شوند. اما چیزی که در نهایت رخ داد این بود که آن ها کماکان همان چین بودند! ایالات متحده امریکا با این مسئله نتوانستند کنار بیایند.
  3. ده ها میلیون شهروند در امریکا و دیگر کشورهای ثروتمند دموکراتیک غربی احساس کردند که از منافع جهانی سازی به اندازه کافی منتفع نشدند و شاید حتی ضرر کردند. این مسئله دهه ها نادیده گرفته شد تا این که آن ها به این نتیجه رسیدند که دولت های آن ها و رهبرانشان، دیگر به اندازه قبل، مشروعیت ندارند.

اگر به سر خط خبرها نگاه کنید، بیش از 90 درصد از تنازعات و تنش های ژئوپلیتیک ریشه در این سه اتفاق کلان دارند و به همین دلیل است که ما در جهانی زندگی می کنیم که رهبری ندارد. اما این وضعیتی نیست که برای مدت زیادی طول بکشد.

چه اتفاقی در ادامه خواهد افتاد؟ چه نوعی از نظم جهانی در دهه آتی انتظار داریم که رخ دهد؟

بسیاری از تحلیلگران با نگاهی کلاسیک و سنتی به جهان، حرف از افول امریکا می زنند و انتظار دارند قدرت به شرق، یعنی چین منتقل شود. برخی دیگر نیز انتظار دارند که کماکان جهان تک قطبی به رهبری امریکا ادامه یابد. برخی دیگر نیز می گویند جهان آینده یک جهان دو قطبی بین چین و امریکا و یا یک جهان چند قطبی با حضور دیگر کشورهای قدرتمند خواهد بود.

پس روند جهان چگونه خواهد بود؟

جهان به سمتی نمی رود که یک جهان تک قطبی یا دو قطبی یا چند قطبی باشد. نتیجتا اگر یک یا دو ابر قدرت در جهان حاکم نباشند، ما یک نظم جهانی نداریم. در عوض ما سه نظم متفاوت خواهیم داشت که این سه نظم میزانی با یکدیگر همپوشانی خواهند داشت.

سومین آن ها، اهمیت شدیدی برای ما خواهد داشت. این که چگونه زندگی می کنیم، به چه فکر می کنیم، چه چیزی می خواهیم و برای به دست آوردن چه چیزی خودمان را آماده خواهیم کرد.

اول. امروز ما یک نظم امنیتی جهانی داریم و همانطور که مشخص است، امریکا و متحدانش، قوی ترین بازیگران آن هستند. امریکا تنها کشوری در جهان است که می تواند سربازان و تجهیزات نظامی خودش را به هر گوشه ای از جهان بفرستد. هیچ کشوری حتی نزدیک این توانمندی امریکا هم نیست. چین در حال رشد قدرت نظامی و ظرفیت هایش در شرق و جنوب شرقی آسیا است و نه در هیچ کجای دیگر. بسیاری از متحدان امریکا در آسیا نیز نگران این رشد قدرت نظامی چین در منطقه خودشان هستند و متعاقبا، وابستگی آن ها به چتر امنیتی امریکا در حال افزایش است.

پس از تجاوز نظامی روسیه به اوکراین، متحدان امریکا در اروپا، بیشتر از گذشته نگران شدند و به امریکا و ناتو به رهبری امریکا وابسته تر شدند. قدرت نظامی روسیه اگرچه تا امروز یکی از نگرانی های جهانی بود اما امروز این تهدید بسیار کمتر از قبل شده است، علی الخصوص آن که بیش از 200 هزار نفر از نیروهایش و حجم بسیاری از تجهیزاتش را از دست داده و تحریم ها بسیار شدید، شرایط را برای بازسازی بسیار سخت کرده است. غائله واگنر و تهدیدشان به تسخیر پایتخت هم نشان دیگری بود که چه نقشه داخلی خود پوتین باشد نشان دهنده اوضاع وخیم و نیازمند به طرح های شاذ است و چه یک اتفاق غیرساختگی باشد نشان دهنده عمق شکاف در روسیه و پتانسیل بالای فروپاشی در صورت افزایش فشار است. روسیه و چین و چند کشور دیگر تسلیحات اتمی دارند اما جای شکر آن باقی است که استفاده از آن ها حکم خودکشی را دارد. در نتیجه، نظم امنیتی جهان کماکان تک قطبی است و احتمالا برای یک دهه دیگر تک قطبی به رهبری امریکا باقی خواهد ماند.

دوم. همزمان با وجود نظم امنیتی، یک نظم اقتصادی هم داریم. در این مورد، قدرت تقسیم شده است. امریکا هنوز یک قدرت اقتصادی ریشه دار و مستحکم است. اما نمی تواند از این قدرت مسلط خود به شکل نظامی استفاده کند و به دیگر کشورها بگوید به صورت اقتصادی چه کاری را بکنند و یا نکنند. امریکا و چین بسیار زیاد از نظر اقتصادی به یکدیگر وابسته هستند و در نتیجه نمی توانند یکدیگر را کنترل کنند. روابط تجاری چین و امریکا در بالاترین سطح در کل تاریخ است. بسیاری از کشورها می خواهند از مواهب قدرت نظامی امریکا بهره مند شوند اما در عین حال می خواهند به بازار چین هم دسترسی داشته باشند که به زودی می تواند تا سال 2030 به بزرگترین بازار جهان تبدیل شود. در نتیجه نمی توان یک جنگ سرد را تصور کرد که فقط امریکا و چین برای نبرد در آن آماده باشند!

اتحادیه اروپا، دارای بزرگترین بازار مشترک در جهان است چرا که عمده قوانین تجاری بین همه کشورهای عضو آن یکسان است. اگر شما می خواهید تجارت سودآوری با اتحادیه اروپا داشته باشید باید با قوانین وضع شده آن ها نیز خودتان را تطبیق دهید. هند در سطح جهانی با رشد اقتصادی سریعی که دارد نیز نقش بزرگی ایفا می کند. ژاپن کماکان اقتصاد بسیار مهمی در سطح جهان دارد. و در دهه آینده، رشد و نزول هایی را بین این کشورها و مناطق خواهیم داشت. اما نظم اقتصاد جهان هم امروز چند قطبی است و هم در آینده یک نظم چند قطبی باقی خواهد ماند.

بین این دو نظم جهانی تنش وجود دارد. امریکا از قدرت خودش در امنیت، برای جذب بیشتر اقتصاد جهان به سمت خودش استفاده می کند و ما همین الآن هم نمونه آن را در صنعت نیمه رساناها می بینیم. تحریم هایی که امریکا به همراهی کره جنوبی، ژاپن، هلند و مهم تر از همه تایوان، علیه چین وضع کرده، نمودی از تنش بین این دو نظم جهانی در اقتصاد و امنیت است. نمونه دیگر آن در مواد معدنی کلیدی است به زودی در نرم افزار چینی تیک تاک هم نمودی دیگر از آن را می بینیم که رخ خواهد داد. یکی دیگر از کلان روندهای مشابه، تغییر سرمایه گذاری ها در بخش تولید کارخانجات در چین است که در کنار بالا رفتن هزینه نیروی کار در چین، تنش با امریکا نیز مزید بر علت شده تا کارخانجات تولیدی شرکت های خارجی، از چین به سمت ویتنام، مکزیک و هند تغییر مکان دهند. چینی ها، سعی می کنند از احاطه قدرت اقتصادی خودشان در شکل دهی به جهان به شکل دیپلماتیک استفاده کنند که شاهد مثال آن را می توان در میانجیگری بین جمهوری اسلامی و عربستان دید و مثال دیگر آن، اعلام داوطلبی در حل مناقشه اسرائیل و فلسطین است.

اتحادیه اروپا، ژاپن و هند و باقی کشورها نیز تمام تلاششان را می کنند تا مطمئن شوند که هیچ کدام از این دو نظم بر دیگری غلبه نکند و تقریبا در آن موفق عمل کرده اند.

البته در این میان، یه نوع اتحاد بین کشورهای با محوریت لیبرالیسم علیه کشورهای خودکامه و توتالیتر مانند چین وجود دارد. نرخ رشد اقتصادی چین برای اولین بار از سال 1990، از مجموع کشورهای شرق و جنوب شرق آسیای به جز چین، عقب افتاده است و دلیل اصلی آن، سیاست سرمایه گذاری بیشتر کشورهای غربی روی باقی کشورهای شرق و جنوب شرق آسیا است. نتیجتا انتقال قدرت اقتصادی هم اگر از غرب به شرق رخ دهد، باز به شرقی منتقل می شود که با غرب روابط بهتری دارد، نه شرقی که خود را در ضدیت با غرب تعریف کرده است!

سوم. مهمترین نظمی که در جهان در حال شکل گیری است، نظم دیجیتال است. نظمی که توسط دولت ها به پیش نمی رود بلکه توسط شرکت های تکنولوژی شکل می گیرد. همه ما از میزان پشتیبانی نظامی کشورهای عضو ناتو از اوکراین مطلعیم. اما شرکت های تکنولوژی که ابزارهایی را فراهم کردند که به اوکراین اجازه می داد تا از خودش در برابر حملات سایبری روس ها دفاع کند. شرکت های تکنولوژی هستند که به رهبران سیاسی اوکراین این توانایی را می دهند که با ژنرال ها و فرماندهان نظامی و سربازهایشان در خط مقدم مکاتبه کنند. اگر ابزارهای شرکت های تکنولوژی نبود، اوکراین در هفته های اول جنگ کاملا آفلاین می شد و بعید بود که زلنسکی تا امروز زنده بماند. در ماه می سال 2023، ایلان ماسک مدیرعامل تسلا و استارلینک و از سرمایه گذاران هوش مصنوعی به چین سفر کرد، سفر های مشابهی از تیم کوک مدیرعامل شرکت اپل و سایر مدیران عامل نیز به چین انجام شده است. شرکت های تکنولوژی مشخص می کنند که ترامپ توانایی این را دارد که به صورت بر خط بدون هیچ فیلتری با صدها میلیون نفر صحبت کنند تا برای انتخابات ریاست جمهوری آینده بتواند فعالیت کند یا نه. پلتفرم های شبکه اجتماعی آن ها و توانایی آن ها در پروموت اطلاعات غلط و تئوری های توطئه است که می تواند باعث شود شورشیان طرفدار ترامپ که به کنگره حمله کنند یا نکنند. نمونه های مختلف آن در کانادا و برزیل و سایر کشورها زیاد است. شرکت های تکنولوژی به شکل فزاینده ای هویت ما را تعیین می کنند. هویت انسان در گذشته توسط ژنتیک و محیط تعیین می شد. مشکلات احساسی عمیق و ماندگار یا توسط این تعیین می شد که چطور بزرگ شدیم و یا ژنتیک ما چه بوده است یا هردو. اما امروز هویت ما توسط محیط و ژنتیک و الگوریتم ها تعیین می شود. اگر شما بخواهید نظامی را به چالش بکشید، شما فقط نمی توانید سیاست مداران را مورد سوال قرار دهید، بلکه شما باید الگوریتم ها را هم مورد سوال قرار دهید. قدرت سرسام آوری است که در دست شرکت های تکنولوژی قرار گرفته. آن ها با این قدرت چه کاری خواهند کرد؟ این بستگی دارد که وقتی این شرکت ها در حال رشد هستند بخواهند چه کسی شوند.

بنابراین اگر چین و امریکا در تلاش باشند تا قدرت بیشتری در جهان دیجیتال اعمال کنند و شرکت های تکنولوژی در آن کشورها با دولت هایشان هماهنگ و همسو باشند، ما نهایتا در یک جنگ سرد تکنولوژیک قرار خواهیم گرفت.

این بدان معنی است که نظم دیجیتال جهانی، به دو قسمت تقسیم می شود. اگر شرکت های تکنولوژی، به مدل های تجارت جهانی اصرار بورزند و رقابت بین دنیای دیجیتال و دنیای فیزیکال حفظ شود، ما یک جهانی سازی جدید خواهیم داشت، نظم جهان دیجیتال. اگر نظم دیجیتال به صورت فزاینده ای غالب شوند و ظرفیت دولت ها در حکمرانی فرسوده شود (چیزی که همین الآن هم شواهد آن دیده می شود)، شرکت های تکنولوژی بازیگران غالب صحنه جهانی در تمام جهات خواهند شد و ما یک جهان تکنو-پولار (تکنو قطبی) یا تک قطبی با محوریت تکنولوژی خواهیم داشت. این مشخص خواهد که آیا ما یک جهان پر از فرصت های نامحدود خواهیم داشت یا یک جهانی بدون آزادی!

هیچ دکمه توقفی برای این رشد انفجاری تکنولوژی و تکنولوژی های بر هم زننده (disruptive technology) وجود ندارد. بیش از 100 نفر در جهان امروز وجود دارند که دانش و تکنولوژی ساخت یک ویروس آبله جدید را دارند. این شرکت های تکنولوژی فقط شرکت های Fortune 50 یا 100 بازیگر اصلی نیستند. این ابر قدرت های تکنولوژی فقط افرادی که میلیاردها دلار ثروت دارند و ما آن ها را می شناسیم نیستند. آن ها به شکل فزاینده ای قوی ترین افراد روی کره زمین هستند که می توانند آینده ما را تحت تأثیر قرار دهند. ما نیاز داریم که بدانیم که آیا آن ها قرار است همزمان با معرفی هوش مصنوعی، مسئولانه نقش آفرینی کنند یا نه؟ آن ها می خواهند با این میزان بی سابقه داده، که از ما و محیط جمع می کنند، چه کار کنند؟ و مهم ترین چیزی که باید بیش از قبل نگران آن بود این است که آیا آن ها کماکان به مدل های تبلیغاتی روند کنونی خود که شهروندان را تبدیل به کالا کرده است و باعث بیشتر شدن تنفر و اطلاعات غلط شده و جوامع را چند پاره کرده است، اصرار دارند؟

در سال 1989 که دیوار برلین فرو ریخت، امریکا صادر کننده اصلی دموکراسی به جهان بود. با این حال همیشه در آن موفق نبوده و در مواردی هم ریاکارانه عمل کرده است. اما به هر حال، امروز ایالات متحده امریکا، صادر کننده اصلی ابزارهایی است که دموکراسی را نابود می کنند. رهبران تکنولوژی که این ابزارها را خلق و کنترل می کنند با این اتفاق مشکلی ندارند و از آن راضی هستند یا قرار است برای آن کاری انجام دهند؟

طبق جمع بندی نگارنده مطلب، نظم دیجیتال جهان را کشورهای لیبرال دموکرات جهان از کشورهای دارای نظام های خودکامه خواهند برد و سرنوشت نظم دیجیتال جهان مشابه نظم امنیتی جهان، توسط کشورهای عضو ناتو به رهبری امریکا پیش خواهد رفت. کشورهای خودکامه و توتالیتر مشابه چین، شاید بتوانند نظم ایزوله و جداگانه ای در حوزه دیجیتال برای خودشان خلق کنند، اما نهایتا این کار منجر به افزایش شکاف پیشرفت تکنولوژیشان نسبت به غرب خواهد شد و این منجر به مهمترین معضل امنیت ملی آن ها در برابر متحدان امریکا می‌شود. پس از بحث در چند مورد، این مسئله را مجدداً در ادامه این رساله رستگاری بررسی خواهیم کرد و به آن بر خواهیم گشت که چطور به این نتیجه خواهیم رسید.

آیا عبور از عصر تک قطبی امریکا، به یک نظم سه لایه که در بعد اقتصادی چند قطبی است، به نفع ایران است؟

در فاصله 1880 تا 1914، در دنیا صلح برقرار بود اما استعمار پدیده رایجی بود. تا قبل از جنگ جهانی اول، حدود 80 درصد آسیا و افریقا مستعمره شده بودند و جهان دو جنگ جهانی را پس از آن تجربه کرد. دنیا از سال 1815 تا پایان جنگ جهانی دوم، یک جهان چند قطبی بود و یک ابر قدرت حاکم بر جهان مستقر نبود.

پس از جنگ جهانی دوم تا پایان فروپاشی شوروی در سال 1991، اگرچه جنگ های متعددی وجود داشتند اما جنگ بزرگ و تعیین کننده ای رخ نداد.

از سال 1991 تا کنون، نسبت به قبل، عملا جهان تک قطبی به رهبری امریکا، شاهد تغییرات کلانی در نقشه سیاسی جهان مشابه فروپاشی شوروی و یا اتفاقات بعد از جنگ جهانی اول و دوم نبوده و ثبات نسبی حاکم بوده و نتیجتاً کشورهای مختلف جهان از جمله چین از این فرصت استفاده کرده و رشد اقتصادی بسیار سریعی را تجربه کردند به گونه ای که عملا همان نظم امریکایی منجر به قدرت گرفتن کشورهایی شد که امریکا را به چالش بکشند.

نتیجه ای که می توان گرفت (با مدل سازی مشابه همان نگاهی در گراف ها داشتیم) این است که هرچه قطب ها و قدرت‌های تعیین کننده درگیر در جهان بیشتر باشند، پیچیدگی بیشتر شده و پیش بینی پذیری پایین آمده و حوادث شگرف مشابه جنگ های بزرگ محتمل تر می شوند. کافی است به وضعیت ایران در همین دوران ها نگاه کنید. در دوران نظم دو قطبی جهان بین شوروی و امریکا، ایران محل نبرد این دو بوده، از تسلیحاتی که شوروی به صدام می فروخت تا نفوذ شدید حزب توده در ایران دوران پهلوی و همچنین قحطی بزرگ در دوران جنگ جهانی و اشغال ایران توسط قدرت های بزرگ. اما در دورانی که نظم جهان تک قطبی بوده، به درست یا غلط، جمهوری اسلامی فرصت توسعه طلبی در منطقه را داشته است که البته به بهای از دست رفتن توسعه منجر شد. راه حل مسائل ساده بود که یا با امریکا باید توافقی شود یا نه. بر خلاف دوران های قبل که چندین قدرت همزمان در ایران نقش آفرینی می کردند و معادلات جهان با مذاکره یا جنگ با یک قدرت تعیین تکلیف نمی شد.

این به آن معناست که اگر نظام حاکم در کشورهایی مثل ایران و همردیف هایش، که به هیچ عنوان در سطح کشورهای ابر قدرت جهان در تصمیم سازی های جهانی نیست، دارای نقص متعدد باشد و نتواند مشروعیت داخلی داشته باشد، زیر چنگ گرگ‌های جهانی تا مرز فروپاشی یا تبدیل شدن به فاضلاب منطقه می تواند تنزل کند. این آن چیزی است که همه کشورهای هم ردیف ایران هم فهمیده اند که جلوتر به نشانه های آن در عربستان و ترکیه و … اشاره خواهم کرد.

پس در نظم سه لایه جدید جهان، به دلیل پیچیدگی بیشتر مناسبات جهانی، حفظ مشروعیت و مسیر صحیح توسعه شدیداً ضرورت دارد و بهای آن به شدت سنگین تر از دوره نظم تک قطبی امریکا خواهد بود. تغییر نظم تک قطبی امریکا به نظم سه لایه جدید جهانی، به معنی قدرت گرفتن، بر حق بودن، یا صحیح بودن ایدئولوژی های جمهوری اسلامی نیست بلکه می تواند منجر به عقب ماندن بیشتر و تهدیدات امنیتی جدیدتر شود. کافی است فرض کنیم در حد فاصل فروپاشی شوروی تا سال 2002 که روسیه کم کم درآمدهای بیشتری به دست آورد، تنش زدایی با امریکا چقدر ساده تر بود. حال آن که تنش زدایی با امریکا الآن مستلزم رضایتمندی روسیه و چین نیز شده است. در واقع به جای یک معادله یک مجهولی، یک دستگاه سه معادله سه مجهولی باید حل شود و تازه نتیجه نهایی چیزی می شود که هیچ یک از طرفین راضی نخواهد شد و فشار بیشتر خواهد آورد. کافی است بپرسیم مگر یک کشور در ابعاد ایران، چقدر و چند دهه توان تحمل فشار چندجانبه خارجی را دارد؟ گاهی فشار به شکل تحریم است و گاهی به شکل ارزان خریدن چینی ها و گاهی به شکل باز شدن پای ایران توسط روسیه به جنگ اوکراین. همه نشان دهنده تداوم و تشدید بحران در نظم جدید سه لایه جهان هستند که می تواند به بهای نابودی ایران تمام شود.

در نظم جدید، تعادل سیستم کلی جهان، نیازمند فاضلاب های منطقه ای است و همه کشورها با سرعت در حال پاس دادن این نقش هستند. عربستان به سرعت با تنش زدایی با جمهوری اسلامی و توسعه روابط حداکثری با امریکا و چین، در حال پاس دادن این نقش به ایران است. ترکیه و امارات و مصر هم در چنین مسیری هستند. آذربایجان و ارمنستان در حال تنش زدایی هستند. در مواجهه به نظم سه لایه جدید جهان و مسیر نزولی جهانی سازی، در ادامه خواهد آمد که چگونه عربستان و ترکیه در به صورت ترکیبی در حال اجرای نوعی از نئو-امپریالیسم هستند و این نیازمند آن است که برای بزرگتر شدن، یک فضای خالی جهت رشد پیدا کنند و این فشار به ایران خواهد آمد. چرا که آن ها متصل به شبکه های ارتباطی جهانی هستند و ایران تنهاست. فاضلاب تلقی حالتی است که یک کشور در حال فروش منابع و نخبگان و موجودیت خود است تا صرفا بقا پیدا کند اما توسعه ای هم نصیبش نخواهد شد. البته توسعه امری نسبی است و به آن معنی است که دائما رشد آن از میانگین منطقه و جهان کمتر خواهد بود که در قسمت اول رساله رستگاری به این مفهوم اشاره شده است. این ارزان تر شدن زمان و انسان در ایران، نهایتا منجر به تمثیل فاضلاب می شود. همه زباله هایشان را به ایران با قیمت گزاف خواهند فروخت و از ایران ارزان برداشت خواهند کرد و نم نم ایران را قطعه قطعه خواهند کرد. همه حکومت های منطقه از ایران لیبرال دموکرات وحشت دارند و صد البته که لیبرال دموکراسی در ایران تضادی با دین ندارد بلکه تقویت کننده قدرت نرم فرهنگی ایران نیز خواهد بود (در لیبرال دموکراسی همه می توانند حزب تشکیل دهند و فعالیت کنند، به این صورت کسی بیرون نمی ماند که سیستم دچار بحران شود، چیزی که کمک می کند مردم تصمیمات اشتباه نگیرند، ترکیب آزادی، اینترنت و تفکر جمعی است که به مجموع آن هوش جمعی در این مقاله گفته شده است). لیبرالیسم حلال پذیری شدیدی دارد و به دلیل ذات رواداری درون آن، ایران همزمان می تواند با فارسی زبانان آسیای میانه، شیعیان عراق و آذربایجان و لبنان و کویت، با نوروز و بستر فرهنگی در هم تنیده با کردهای منطقه و مردمان آسیای میانه که اهل سنت نیز هستند پیوندهای زنجیره‌ای برقرار کند و خودش هاب میانی باشد. چرا که اساساً مفهوم سرزمین ایران، بر خلاف باقی کشورهای جهان مثل چینی ها که 92 درصد نژاد هان دارند و یا کشورهای عربی که بر اساس مفهوم عرب بودن کشور شده اند و یا ترکیه که روی محوریت ترک بودن تکیه دارد، بر اساس کنار هم آوردن انواع تفاوت های قومی و مذهبی در یک جغرافیا مفهوم ملت را ساخته است که ذاتاً یک مفهوم روادارانه است. از این رو است که یک ایران با سیاست خارجی و داخلی روادارانه، می تواند تمام مرتجعان مذهب و دین سیاسی و قوم گرا را درون خود حل کند و این برای نئو-امپریالیست جدید مد نظر ترکیه و عربستان و سایر حکومت های منطقه، یک نئو-امپریالیست مقتدر تر بر مبنای قدرت فرهنگی و اقتصادی خواهد بود.

اگر تعادل جدید سیستمی به گونه ای شکل بگیرد که ایران در نقش فاضلاب تثبیت شود، از آنجایی که نظم جهان تبدیل به یک نظم شبکه ای شده است، رهایی از آن اگر غیرممکن نباشد، خیلی سخت خواهد بود. چرا که هیچ کشوری در خلا نیست و برآیند نیروها و زنجیرهایی هست که بر آن وارد می شوند و به آن متصل هستند، اگر این زنجیرها سفت شوند و مناسبات جهانی با همین روند که حتی ایران را از لیست کشورهای ثبت نام اپلیکیشن ها حذف کرده اند پیش برود، برگشت ایران به این شبکه یک هزینه کهکشانی برای پاره کردن تک تک این زنجیرها نیاز خواهد داشت. نمونه آن را در بحث لغو تحریم های بانکی در زمان برجام در مقیاس خیلی کوچک تر داشتیم که سیستم های بانکی جهانی استانداردهای قانونی و نرم افزاری خاصی داشتند که سیستم بانکی ایران نیاز به یک به روز رسانی مفصل و زمان بر داشت تا بتواند با آن ها ارتباط برقرار کند. شبیهکسی که سال ها مطرود در بیابان یا جنگل بوده است و او را بردارید ببرید در میانه یک شرکت تکنولوژیک. او باید زمان زیادی را تازه صرف کند که به استانداردهای پوشش و یادگیری زبان برقراری ارتباط برسد، این که چقدر طول خواهد کشید تا به مرحله ای از یادگیری برسد که قابلیت استخدام پیدا کند جای خودش و تازه در آن زمان هم همه ذی نفعان و نیروهای قدیمی هم مقاومت خواهند کرد تا او وارد مناسباتی شده که ممکن است سود آن ها را به خطر اندازد!

سیستم ها برای حفظ تعادل و کنترل بحران ها، به یک فاضلاب نیاز دارند. در واقع سیستم ها گاهی بحران لازم دارند، برای این که بتوانند بحران های داخلی خودشان و بحران های جهانی را به آن جا سرریز و متمرکز کنند. وقتی بحران ها یک جا جمع شوند و پخش نشوند، مدیریت پذیرتر هستند. این نگاه از قبل نسبت به ایران در یک کاریکاتور معروف نیز وجود داشته و باید به شدت از این نگاه سیستم کل به یک زیر سیستم، احساس خطر کرد.

اساساً از ابتدا نباید نقش فاضلاب را در نظم سه لایه جدید جهان پذیرفت چرا که درآمدن از آن تقریبا غیر ممکن است. دشواری آن را در ایدئولوژی حاکم بر ایران هم می بینیم تا جایی که حتی بسیاری می دانند که مسئله حجاب اجباری تمام شده است اما می پندارند که چطور پاسخ بدنه اعتقادی هوادارشان را بدهند و در عین حال ادامه حجاب اجباری هم خود تولید بحران می‌کند.

اولویت ایران دوستی بر امت گرایی برای قرارگیری در نظم سه لایه جدید جهان حیاتی است. چرا که مفهوم ایران در ذات خودش با همان رواداری که دارد و بالاتر گفته شد، ابتدا به ساکن خود متضاد تفکرات تندروی قوم گرا و افراطی گرایی مذهبی است و از طرفی نیاز امروز همه ایرانیان است. شیعیان ترکیه، کویت یا عربستان، با پاسپورت کشورهایشان در سطح کره زمین، احترام بیشتری از شیعیان و اهل سنت با پاسپورت ایرانی دارند. درآمد سرانه شیعیان ساکن عربستان، بین حداقل 6 تا 10 برابر شیعیان ساکن ایران است و تاکنون هیچ روندی جز تک موارد استثنا در هر پدیده ای، از مهاجرت شیعیان عربستان، کویت و یا عراق (در وضعیت ثبات کنونی) به ایران مشاهده نشده است. نهایتا این نام کشور روی پاسپورت است که سرنوشت ما را مشخص می کند نه عقاید مذهبی. همین استدلال در ارتباط با اقوام نیز صادق است. چرا که می توان گفت کشورگشایی به روش سنتی یک پدیده منسوخ و شکست خورده است و این مرزها قریب به یقین تغییر نخواهد کرد. نتیجتا راه حل ما چیزی جز اولویت ایران دوستی بر امت گرایی نیست.

روند جهانی سازی به چه سمت است و اثر آن در بلند مدت چیست؟

افت جهانی سازی یا همان Globalization و محلی تر شدن تولید خدمات یکی دیگر از روندهایی است که در تغییر نظم جهانی اثرات کلیدی روی کشورها خواهد داشت. جهانی سازی یک ایده پایدار sustainable نیست و تهدیدات زیادی دارد. اما این الزاماً به معنی صفر و یکی آن نیست که دیگر همه چیز روند معکوس می رود و دیگر Globalization از بین خواهد رفت. بلکه این تهدیدات نشان می دهند که روند آن کند خواهد شد یا تا حدی می تواند معکوس شود.

تهدیداتی که خود جهانی سازی با آن ها مواجه است:

تغییرات دموگرافیک: بسیاری از اقتصادهای پیشرفته جهان، با افت میزان موالید مواجه هستند و جمعیت آن ها در حال پیر شدن است. عواقب آن کمبود نیروی کار و مصرف کننده، دو نیروی اصلی پیشران جهانی سازی هستند. کشورهایی با جمعیت جوان تر، که احتمالا زیرساخت کافی و ثبات لازم برای مشارکت در سیستم جهانی شده را ندارند، باعث تشدید افول جهانی سازی می‌شوند.

مزایای نابرابر: در حالی که جهانی سازی، فواید چشم گیری به ارمغان آورده، اما به شکل برابری توزیع نشده اند. بسیاری از مردم، مخصوصا در کشورهای توسعه یافته، از مواهب آن جا مانده اند که منجر به نابرابری اقتصادی و بی ثباتی سیاسی شده است. این منجر به ایجاد مقاومت در برابر تشدید جهانی سازی می شود چرا که عمده این کشورها دموکراتیک هستند و توده های مردم به صورت تدریجی اقبال کمتری به سیاست مداران با رویکردهای جهانی سازی نشان می دهند.

نگرانی های مرتبط با امنیت ملی: سیستم جهانی شده، اغلب نیازمند ملت هایی هست که به جامعه جهانی باز باشند که این می‌تواند باعث آسیب پذیری شود. افزایش نگرانی مرتبط با امنیت ملی، می تواند کشورها را به سمت محدود کردن مشارکت آن ها در شبکه های جهانی و متعاقبا شکاف هایی در سیستم جهانی شده منجر شود.

پایداری زیست محیطی: مصرف شدید منابع، آسیب های زیست محیطی به همراه دارد و تغییرات اقلیمی با سرعت شدیدی می‌توانند تهدیدی برای جهانی سازی باشند.

موقعیت چین: رشد سریع چین زیر چتر جهانی سازی، احتمالا پایدار نخواهد بود. چین در طول تاریخ خود مرزهای ثابتی نداشته و چین یکپارچه عمر زیادی در طول تاریخ ندارد، یک ساخت مصنوعی در یک محیط مصنوعی دارد چرا که پس از باز شدن درهای چین به بازار جهانی در سال 1970 به دنبال تهدیدات امنیتی که از سوی شوروی مواجه بود، برای اولین بار در تاریخ خودش توانست با نبود تهدیدات محیطی در سایه جهانی سازی، پیشرفت سریعی را تجربه کند. این سرعت رشد نمی تواند به شکل کنونی پایدار بماند که مفصلا قبلا توضیح داده شده که دموگرافی چین یکی از موانع آن است و دیگر مانع آن، تضعیف و گسست ساختار Globalization است.

زنجیره تأمین پیچیده: جهانی سازی تکیه بر زنجیره تأمین بسیار پیچیده و با جزییات فراوان و به هم پیوسته دارد.. اختلالات و بر هم خوردن در این زنجیره تأمین، به دلایل مختلفی می تواند اثرات عمیق جهانی بگذارد. دلایلی از قبیل بلایای طبیعی، بی ثباتی سیاسی، جنگ و … . پاندمی کووید-19 به وضوح این نقاط ضعف را نمایان کرد وقتی که زنجیره تأمین در سطح جهانی دچار اختلالات گسترده شد. تجاوز نظامی روسیه به اوکراین نیز مثال دیگری است که نشان می دهد چرا جهانی سازی به دلیل زنجیره تأمین پیچیده‌ای که دارد احتمالا به شکل کنونی نتواند پایدار بماند.

هوش مصنوعی مولد: که همه آن را به نام Generative AI می شناسیم، به همراه توسعه پرینترهای سه بعدی و بسیاری از تکنولوژی های مشابه، این امکان را فراهم می کنند که بسیاری از نیازهای کشورها بتواند به صورت محلی با نیاز کمتری به صادرات و واردات، با هزینه کمتر رفع شود. به نوعی می توان گفت که جهانی سازی از شکل فیزیکال خودش یک جابجایی معنادار به سمت دیجیتال و نرم افزار خواهد کرد و ادامه توسعه خودش را در این بخش باید جست و جو کند.

جهان از سال 1980 تا 2015 یک دوران طلایی را سپری کرد. دوره ای که ریسک امنیتی اساسی نداشته، از نظر مالی دوران فراوانی بوده و پنجره جمعیتی جهان مشکل نیروی کار و مصرف کننده را نداشته که باعث رشد اقتصاد شده است. دورانی که در آن کشور ایران از این موج نتوانست استفاده کند. از سال 1979 تا 2022 اقتصاد جهان 10 برابر رشد کرد در حالی که اقتصاد ایران با وجود پنجره جمعیتی و منابع سرشار نفت و گاز و معدنی، فقط 4 برابر رشد کرده در حالی که جمعیتش هم بیش از 2.5 برابر شده است. یعنی حداقل 2.5 برابر نسبت به رشد میانگین جهانی، اقتصاد ایران عقب افتاده است. این دوران به دلیل کاهش رشد جمعیت پایدار نبوده، همانطور که گفته شد طبیعت جهانی سازی ناپایدار است. در دوران رشد جهانی سازی، بسیاری از کشورها امکان پیدا کردند که در تجارت جهانی نقش ایفا کنند حتی اگر خودشان به تنهایی از نظر اقتصادی موفق نبودند. این اتفاق منجر به این شد که رقابت افزایش پیدا کند و صنعت از اقتصادهای پیشرفته به آن ها منتقل شده و جابجایی ثروت به کشورهایی رخ دهد که در گذشته با مشکلات دست به گریبان بودند. نمونه های آن کشورهای عربی خلیج فارس، کره جنوبی و … هستند. چین نیز نمونه دیگری از آن است که بالاتر توضیح داده شد. جهان مدرن عمیقا به تخصص گرایی و زنجیره های تامین تو در تو وابسته است و عدم ادغام در آن منجر به افت شدید کیفیت و استانداردهای زندگی مردم شده است. نمونه واضح آن را در ایران می بینیم که جدایی از اقتصاد جهان باعث شد تا دهه 1390 تا 1400 عملا با رشد اقتصادی صفر و تورم بالا سپری شود و کیفیت زندگی مردم افت کند.

با پایان عصر طلایی جهانی سازی، کشورها احتمالا مجبور خواهند بود که میزان بیشتری خودکفا شوند و یا با دیگر کشورها اتحادهای نزدیک تری برقرار کنند. به هر حال این نیز با مجموعه ای از چالش ها مواجه خواهد بود، از احتمال جنگ بر سر منابع گرفته تا نیاز به باز تعریف و تغییر سیستم های اقتصادی.

هر کشوری نیاز دارد که راه حل منحصر به فرد خودش را در جهانی سازی پیدا کند:

  1. با یک کشور که جهانی سازی برایش یک مشکل نیست متحد شود. مثال بارز چنین کشوری امریکا است که زنجیره تأمین غذا و انرژی بسیار پایداری دارد و تکنولوژی و توان تولید محصولات تکنولوژیک پیچیده را نیز به صورت درونزا دارد. مثال‌های این راه حل، مکزیک است که امریکا را برای این اتحاد در نظر گرفته است. ژاپن نیز رویه ای مشابه مکزیک را با امریکا انتخاب کرده است کما اینکه هم با ترامپ و هم با بایدن، ژاپنی ها در مصالحه و توافق کامل بودند.
  2. به تنهایی مسیر را برود که احتمالا ساختارش به شکل نئو-امپریالیسم خواهد بود، روشی که فرانسه و ترکیه تا حدی پیش گرفته اند. به همین دلیل بود که اخیرا امانوئل مکرون در چین در دیدار با شی ژیپینگ مواضعی بر خلاف امریکا و ناتو ایراد کرد که به نظر نمی رسد در این روش موفق پیش برود، اما در تعدادی از کشورهای افریقایی در مرکز و غرب قاره افریقا، با احاطه کامل بر سیستم پولی و بانکی آنان، نئو-امپریالیسم خودش را پیش برده است. ترکیه نیز به دنبال کریدور زنگزور است تا همین سیستم را در کشورهای به زعمشان تورانی پیش ببرد که در کلیدی ترین نقطه تنها رقیبش را ایران می‌بیند که در صورتی که ایران استراتژی صحیح را سریعا در پیش نگیرد، شکستش در این مورد در برابر ترکیه قطعی به نظر می‌رسد.
  3. بپذیرد که کیفیت زندگی و استانداردهای رفاهیش به شکل چشم گیری کاهش پیدا کند و تغییرات احتمالی اقتصادی و سیاسی سیستم را بپذیرد. بدترین روشی که فعلا جمهوری اسلامی که در روش دوم یعنی امپریالیسم مذهبی با محوریت شیعه (محور مقاومت) شکست خورده (بعد از توافق با عربستان و آتش بس در یمن و کاهش نفوذ جدی در عراق و بمباران بی وقفه مواضعش در سوریه توسط اسرائیل و عدم نفع اقتصادی از همه جبهه ها) آن را پیش گرفته است.

البته که این 3 راه حل کاملا صفر و یکی نیستند و پالتی از هر سه رنگ به میزان کم یا زیاد از آن ها می تواند استراتژی بومی یک کشور قرار گیرد که در بهترین حالت باید از راه سوم پرهیز کرد چرا که خطر فروپاشی تمدنی دارد و فرصت تهاجم به دیگر نئو-امپریالیست ها می دهد. مثال بارز آن در مناقشه آذربایجان و ارمنستان و تلاش ترکیه برای باز کردن کریدور زنگزور دیده می شود. ایرانی که در تله راه سوم افتاده و به حدی در حال تضعیف است که شانس ترکیه را برای تحمیل اراده بالا می برد. مشخصا بدیهی است که همانطور که پتر کبیر روسیه گفته بود، شاهرگ ایران منطقه قفقاز است و باید آن را برید، کریدور زنگزور چقدر می تواند برای امنیت ملی آینده ایران خطرناک باشد. تنها راهی که بتوان با ترکیه همزیستی مسالمت آمیز داشت، این است که دو کشور امکان خلق ثروت را از طریق همکاری با دیگری پیدا کنند. الگویی مشابه آلمان و فرانسه.

برای عنوان یک نمونه دیگر، بریتانیا، ترکیبی از 1 و 2 را انتخاب کرده است. هم با خروج از اتحادیه اروپا، نئو-امپریالیستی برخورد کرده و هم امریکا را به عنوان کشور متحد برگزیده.

در منطقه چه می گذرد؟ تأثیر آن بر ایران چیست؟

سریع ترین رشد اقتصادی در میان کشورهای دارای اقتصاد بزرگ، متعلق به عربستان با 8.7 درصد بوده است، بالاتر از هند و چین و بسیاری از کشورهای در حال توسعه سریع آسیای شرق و جنوب شرق. کویت و امارات نیز حدود 8 درصد رشد اقتصادی داشته اند. وابستگی کشورهای جهان به نفت برای بازسازی بعد از کرونا، جنگ روسیه و اوکراین که منجر به کاهش اهمیت روسیه در بازار انرژی و جایگزینی کشورهای عربی منطقه شد. تحریم ایران و ونزوئلا نیز به افزایش فرصت مانور برای کشورهای عربی خلیج فارس افزود. حجم اقتصادی عربستان حدود 3 الی 4 برابر ایران است، امارات و اسرائیل با آن جمعیت و مساحت کم اقتصادی به اندازه ایران و شاید کمی بیشتر دارند. ترکیه نیز 3 الی 4 برابر ایران اندازه اقتصادش است و اقتصاد خود شهر استانبول به تنهایی از کل اقتصاد ایران بزرگتر است. سرعت رشد اقتصادی عراق سرسام آور است و ایران دارای پایین ترین درآمد سرانه نسبت به تمام کشورهای منطقه به جز سوریه و افغانستان است.

درآمد بیشتر و اقتصاد قوی تر، بنا به مقدماتی که در قسمت اول رساله رستگاری نوشته شد، باعث کشیده شدن قطعات سرزمینی ایران به سمت بیرون شده و پتانسیل تجزیه طلبی و نزاع را افزایش می دهد، از مرزهایی که کالای تجاری عبور نکند ادوات نظامی عبور می کنند. اقتصاد قوی تر این کشورها، آن ها را به تسلیحات مدرن تری مجهز می کند که می تواند در میان مدت تمام مزیت های نظامی ایران را به چالش بکشد.

کشورها در رقابت برای رشد سریع و جذب سرمایه های بیشتر، چترهای امنیتی برای خودشان می سازند، ترکیه عضو ناتو است، عربستان پای چین را به دلیل حجم تجارت زیادی که دارد به منطقه باز کرده است و نیک می دانیم که چین در جمهوری اسلامی دست بالاتر را دارد و می تواند جلوی تهدید جمهوری اسلامی را برای کشورهای عرب منطقه بگیرد. در این میان اما انتخاب جمهوری اسلامی برای چتر امنیتی، روسیه گیر کرده در باتلاق اوکراین است که بیشترین تحریم ها را به خود دیده و به صورت تدریجی در حال تضعیف و متلاشی شدن است.

نیاز کشورهای جهان به سوخت های فسیلی طبق برآوردها و تحلیلی که در ادامه برای نظم دیجیتال جهان می آید، حداقل تا 10 سال آینده کاهش نخواهد یافت و افزایشی است. همین باعث خواهد شد که سیلی از ثروت به کشورهای منطقه سرازیر شود. چهار صندوق ذخیره اصلی کشورهای عربی خلیج فارس، 3 تریلیون دلار دارایی جمع کرده اند که فقط ذخیره آن ها حدود 60 برابر صادرات ایران است و بیش از 60 برابر بیشتر از تراز تجاری ایران. صندوق سرمایه عمومی در عربستان به 2 تریلیون (2000 میلیارد) دلار می رسد که بزرگترین در جهان است. این حجم از پول چه در قدرت سخت نظامی و چه در قدرت نرم معادلات منطقه و جهان را شکل خواهد داد، از تقویت فوتبال با سرمایه گذاری روی بازیکنان مطرح جهان گرفته تا هزینه لابی گری در کشورهای غربی و شرقی. این میزان قدرت در بلند مدت حتی قابل به چالش کشیده شدن توسط ایران نیست. ایران از همه فرصت سیل ثروت حاصل از فروش نفت دستش کوتاه خواهد ماند. زیرساخت نفت و گاز ایران برای آن که بتواند نیاز داخلی را تامین کند طبق گفته مقامات به صدها میلیارد دلار سرمایه گذاری نیاز دارد حال آن که کشور برای آزاد سازی 7 میلیارد دلار از پول های خودش در کره جنوبی دچار مشکل است. فراموش نکنیم در که قسمت اول رساله رستگاری که ضمیمه این قسمت نیز است، ذکر شده که یکی از معدود عوامل یکپارچگی سرزمینی ایران در این شرایط تحریمی و اقتصادی، رانت انرژی است که مثل نخ تمام قطعات ایران را به یکدیگر وصل کرده است. حال آن که ادامه این مسیر نیز غیر ممکن است.

عربستان از ثروت بالای کشورش در دخالت های منطقه ای در قطر و اردن و لبنان استفاده کرد و وارد جنگ مستقیم در یمن شد و با ایران وارد جنگ های نیابتی شده بود. اما باز هم عطف به مقدمات در قسمت اول رساله رستگاری، از منظر بنیادهای ژئوپلیتیک سیاست خارجی، کشورهایی که از دو سطح تعارض گسترده در صحنه جهانی رنج می برند، امیدی به دستیابی به امنیت و پیشرفت نخواهند داشت. عربستان در فضای منطقه ای و فضای نظامی دست کم دارای تعارض گسترده بود. (ایران در در پنج فضای منطقه ای، جهانی، کاتالیزوری، نظامی و درونی دارای تعارض گسترده است.) عربستان اهمیت این مسئله را درک کرد و روابطش با قطر و اردن ترمیم کرد و با کمک چین، جمهوری اسلامی را نیز آرام کرد و در حال مذاکرات صلح در یمن است. در نظم چند لایه بین المللی آینده، عربستان به دنبال تقویت مناسبات امنیتی با امریکا به عنوان قطب اصلی نظم امنیتی جهان است و همزمان در نظم چند قطبی اقتصادی آینده جهان، در حال توسعه روابط خود با چین است. در واقع عربستان دقیق متوجه شده است که نظم جدید جهان در دهه آینده به چه سمت و سویی می‌رود. در سال 2001 تجارت عربستان با چین 4 میلیارد دلار بود و با کشورهای غربی حدود 40 میلیارد دلار. در سال 2021 با چین به حدود 90 میلیارد دلار رسید و با کشورهای غربی به حدود 80 میلیارد دلار. در واقع بدیهی است که عربستان با حفظ روابط امنیتی با امریکا، بیشترین سود را از چین برده است. برای مقایسه خوب است بدانیم ایران در سال 2001 حدود 3 میلیارد دلار تجارت با چین داشته است و در سال 2021 این عدد کمتر از 15 میلیارد دلار است! همه این ها در شرایطی است که اگر قرار باشد اسرائیل تهدید امنیتی در منطقه باشد، اول تهدید همسایگان و کشورهای نزدیکش یعنی ترکیه و عربستان باشد و نه ایران. چرا که از بعد ژئوپلیتیک محدوده عمق استراتژیک اسرائیل نیل تا فرات است (که برای فهم عمومی، آن را به شکل گزاره های ایدئولوژیک درآورده اند) که به هیچ عنوان شامل محدوده تمدنی تاریخی ایران از بین النهرین تا ماورالنهر نمی شود. اما جمهوری اسلامی در حال پرداخت هزینه امنیتی اسرائیل علیه ترکیه و عربستان در منطقه به نفع دیگران است و در عین حال غیر مستقیم هزینه قدرتمند تر شدن عربستان و ترکیه را هم می‌پردازد. به گونه ای که آن قدر آن ها به صورت نسبی قدرتمندتر شده اند که تهدیدات ژئوپلیتیک و کریدوری جدی برای ایران خلق کرده اند و احتمال بسیار زیاد با این روند، تهدیدها را عملی خواهند کرد بدون آن که خطری از جانب ایران تهدیدشان کند.

خنده دار تر از همه چیز این است که ایران هزینه ارتباطات جمهوری اسلامی و روسیه را می پردازد اما در جریان تحریم های غرب، ثروت روس ها به جای ایران، به ترکیه و امارات سرازیر شده است! و عربستان روابط اقتصادیش را با روسیه جنگ زده و تحریم شده به نفع خودش توسعه داده است!

هند، درگاه توسعه آینده ایران است، به صورت طبیعی و تاریخی و ژئوپلیتیک، هند می تواند شریک تجاری متحد بلد مدت و پایدار ایران باشد اما روابط عمیق هند با اسرائیل و امریکا و تضاد ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، مانع از فرصت های بزرگ هند برای ایران شده است. در عوض، هند در حال ایجاد کریدور از بین کشورهای عربی تا اسرائیل است و می دانیم که هر کریدوری، به دنبال خود، توسعه روابط امنیتی مشترک را هم در پی خواهد داشت.

عربستان به وضوح با کنار گذاشتن رفتار ایدئولوژیک خودش، می تواند در همان مسیری که در صدر اسلام رفته بود در تمام خاورمیانه و شمال آفریقا بازیگر اصلی باشد. آن ها هنرمندانه بین شرق و غرب روابطی را ایجاد کرده اند که هم از نظر امنیتی و هم از نظر اقتصادی غنی شده، هم افزایی بی نظیری برای تقویت قدرت خود به دست آورده اند. آن رشد گلخانه ای که در گذشته از جانب برخی کارشناسان جمهوری اسلامی به کشورهای عربی نسبت داده می شد تمام شده است. زمانی می گفتند با یک موشک به امارات و عربستان می توانند باعث فرار همه سرمایه ها شوند و خانه آن ها شیشه ای است! اما حال که چین در حال ساخت پایگاه نظامی مخفیانه در امارات است و همزمان در حال ساخت کارخانه موشک با عربستان است و حجم تجارت اصلیش در منطقه با کشورهای عربی است و نه ایران، چنین توهمات موشکی را اساساً غیر ممکن کرده و زیر سوال برده است.

عربستان هم مانند ترکیه، ترکیبی از راه حل های شماره 1 و 2 را مطابق با فهم درست از نظم نوین جهان در دهه آینده، انتخاب کرده است.

کلید ایران، از فرات تا سیردریا (سیحون) است. حوزه نفوذ طبیعی و تمدنی ایران در طول تاریخ از بین النهرین و قفقاز تا ماورالنهر و افغانستان بوده است. بیش از 80 درصد تاریخ، مرزهای ایران در همین محوطه بوده است و کمتر از 5 درصد تاریخ ایران توانسته پای خودش را از فرات فراتر بگذارد و فقط مدت کوتاهی با هزینه زیاد آن را حفظ کند. تاریخ کیس استادی ژئوپلیتیک است. حضور ایران در سوریه و رویای رسیدن به مدیترانه و دشمنی ایدئولوژیک با اسرائیل (که هیچ ریشه و اساس ژئوپلیتیک ندارد چرا که حوزه های عمق استراتژیک این دو با مهم مرز شفاف و جداشدنی دارد یعنی رود فرات) منجر به این شده است هم در افغانستان و قفقاز تهدید امنیتی مستقیم داشته باشد و هم در حال باختن میدان آسیای میانه به ترکیه و روسیه و چین باشد و هم عراق را که پتانسیل شدید اتحاد با ایران را دارد، در حال دور شدن ببیند و هم کردها را که از ارکان فرهنگی و وجودی تمدن ایران کهن دارند از فرصت به تهدید تبدیل کند.

یادآور شوم، که تاریخ کیس استادی ژئوپلیتیک است، تاریخ به ما می گوید که ایران، تمدن و فرهنگ ایرانی، توان عبور از فرات و سیردریا را ندارد. شاه رگ ایران قفقاز است و موتور توسعه ایران، جمعیت جوان عراق و افغانستان است. هر گاه ایران به فراتر از فرات فکر کرده است سقوط کرده است. جنگ های بی پایان ایران با روم در ورای رود فرات، باعث سقوط بزرگترین امپراطوری‌ها شده است. هخامنشیان و ساسانیان این اشتباه را مرتکب شدند، سلجوقیان نیز دست به این خطا زدند. فراتر از رود فرات را فراموش کنید. دریای مدیترانه از طریق افزایش قدرت ایران در حوزه اقتصادی و در هم تنیدگی اقتصاد ایران و ترکیه مثل آلمان و فرانسه، قابل دستیابی است. همانطور که ترکیه نیز به بازار آسیای میانه می تواند از طریق رضایت ایران دستیابی پیدا کند.

اگر ایران نتواند، نفوذ اقتصادی و فرهنگی خودش را از فرات تا سیردریا دیکته کند، تجزیه واحد سیاسی کنونی ایران نیز کاملا امری محتمل و شدنی است. تجزیه امری یک شبه نیست، بلکه قدم به قدم و دومینو وار در چند دهه رخ می دهد طوری که سیاست مداران هر زمان، فکر می کنند امری بعید است. جدا شدن بخش های مختلف خاک ایران در زمان قاجاریه هم در زمان های چند ده ساله رخ داد و نه یک شبه. و در همان زمان هم تجزیه ایران امری باور نکردنی و دور محسوب می شد.

راه حل برای ایران

ایران باید یک نئو-امپریالیست منطقه ای با اتحاد استراتژیک با پذیرش نظم امنیتی به رهبری آمریکا باشد و نظم اقتصادی چند قطبی را کامل بپذیرد، به این معنا که از تله تحریم ها بعد از پذیرش نظم امنیتی جهان، فرار کند تا بتواند از طریق بازی مشابه ژاپنی ها و هندی ها، از تمام منافع اقتصادی چین با وجود شمشیر امریکا و از تمام منافع اقتصادی امریکا با شمشیر چین، بهره کامل ببرد. روشی که به طور مثال، کشور عربستان به خوبی آن را پیاده کرده است و حتی از منافع اقتصادی روسیه هم دارد بهره بیشتری نسبت به ایران که تمام قد به سمت مسکو سر خم کرده است، می برد.

این نئو-امپریالیسم مد نظر برای ایران، جز با یک سیستم لیبرال دموکرات قابل پیاده سازی نیست. یک ساختار لیبرال دموکرات، ایران را از نظر اقتصادی غنی کرده، مزیت های ایران را به عرصه جهانی می آورد، و کشورهای کوچک پیرامونی ایران نظیر آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، ترکمنستان، تاجیکستان، ازبکستان و افغانستان را به این سمت سوق می دهد که در 3 راه حل بالا، ایران را به عنوان کشوری که مشکلی با زنجیره های تأمین ندارد، به عنوان متحد برگزینند، چیزی که ایران در افق بالاتر به شکل مشابه، با امریکا آن را انجام می دهد.

در نگاه کلان، همه کشورهای دارای ساحل با دریاهای آزاد، به دلیل آن که ایالات متحده، بزرگترین نیروی دریایی جهان را دارد، با امریکا همسایه محسوب می شوند. در واقع ایران به نوعی همسایه امریکا در سطح استراتژیک است چرا که امریکا حاکم بلامنازع آب های آزاد جهان در نظم امنیتی جهانی است. نتیجتا بهترین گزینه برای ایران، ایجاد اتحاد استراتژیک با این قدرت دریایی و اقتصادی است. قدرتی که از نظر رقابت و جنگ بر سر منابع، کمترین تضاد را با منافع ایران، نسبت به روسیه و سایر قدرت های پیرامونی ایران دارد. اتحاد با امپریالیسم دور مثل امریکا برای کنترل امپریالیسم همسایه مثل روسیه، حیاتی است چرا که امپریالیسم نزدیک، استراتژی تضعیف رقبای همسایه اش را دارد اما این مورد برای امریکا به عنوان امپریالیسم دور، اساساً صورت مسئله نیست.

لیبرالیسم، تنها بستری است که یک کشور را در لبه تکنولوژی قرار می دهد. هر کشوری بتواند لیبرالیسم را بهتر از دیگری انجام دهد، مقصد مهاجران نخبه از مناطق بسته تر خواهد شد نتیجتاً شانس خلق تکنولوژی های برهم زننده disruptive technologies را بیشتر خواهد داشت. در غیر این صورت، کشورهای صنعتی که بستر لیبرال دارند، مشکل کاهش نیروی کار ناشی از موالید کمتر را با نخبگان کشورهای بسته تر حل خواهند کرد و فاصله اقتصادی خودشان را حفظ خواهند کرد اگر بیشتر نکنند!

ژاپنی ها نسبتا با افزایش اتوماسیون و دخیل کردن بیشتر تکنولوژی که حاصل از دوران جوانی جمعیتشان بوده و نگاه به سرمایه گذاری خارج از مرزهایشان، توانستند بحران پیر شدن جمعیت خودشان را مدیریت کنند. این مورد در باره ایران فاجعه آمیز است. در دوران پنجره جمعیتی کشور درجا زده و مستهلک شده و تقریبا دیگر وقتی برای به فکر بودن برای دوران پیری جمعیت ایران نمانده است. نیاز جدی ایران خلق ثروت است. تنها مدلی که با تفکر سیستمی برای خلق ثروت سازگار است و امتحانش را پس داده است، لیبرال دموکراسی است. حلق ثروت چیزی جز خلق ارزش ناشی از رشد تکنولوژی و خلاقیت نیست و این موارد هم با سیستم های توتالیتر مثل جن و بسم الله و آب و روغن یک جا جمع نمی شوند. شما نمی توانید به صورت دستوری و آمرانه و به مدل کلاسیک، بیش از میانگین جهانی ایجاد خلاقیت، تکنولوژی و متعاقبا خلق ثروت کنی، مضاف بر این که بستری خواهی شد برای فرار کردن نخبگان و سرمایه ها به مناطق لیبرال تر جهان.

همانطور که بالاتر گفته شد به شرح بیشتری از مسئله نظم دیجیتال جهان می‌پردازیم و نتیجه گیری نگارنده را اثبات خواهیم کرد.

نظم دیجیتال جهان

نظم دیجیتال جهان چیست؟ همانطور که می دانیم، در یک قرن گذشته با توسعه تکنولوژی، کامپیوترها، ابر کامپیوترها، اینترنت، گوشی های هوشمند، شبکه های اجتماعی، هوش مصنوعی و به تازگی هوش مصنوعی مولد و همه آن چیزی که شما روزانه با آن ها به شکل داده های دیجیتال مواجه هستید، بخش اصلی از آینده اقتصادی و سیاسی ما را در بر می گیرند.

رویکرد امریکایی در نظم دیجیتال، رویکرد دموکراتیک است و رویکرد چین یک رویکرد اتوکراسی. خروجی آن می تواند روی امنیت ملی کشورها به خصوص امریکا و ارزش های لیبرال دموکراسی کشورهای توسعه یافته تأثیر جدی بگذارد.

هدفگذاری چینی ها، به دست آوردن دست بالاتر در نظم دیجیتال جهان در ابزارهای نظارتی مثل دوربین های کنترلی و کمپین‌های اطلاعات نادرست disinformation campaigns است.

سوالی که مطرح است این است که آیا کشورهای لیبرال دموکرات در سالیان آتی، این عرصه را قوی تر پیش می روند یا تضعیف می‌شوند؟ پاسخ این است که قوی تر پیش می روند. در ادامه، استدلال هایی بر اثبات این ادعا را می خوانیم.

شروع این نبرد در بحث های کنگره امریکا روی مسدود کردن تیک تاک چینی در امریکا و همچنین تحریم ها روی صنعت نیمه رساناهای چین است و حتما دامنه های گسترده تری نیز خواهد داشت.

مدل چینی، مدل جذابی برای نظام های خودکامه جهان است. مدل اینترنت چینی نیز برای بسیاری از مسئولان جمهوری اسلامی، مدل آرمانی است. اما این مدل در بلند مدت نه تنها برای سایر نظام های جهان کارکرد نخواهد داشت که برای خود چینی ها نیز زحمت ایجاد خواهد کرد.

غایت همه تکنولوژی ها در عصر کنونی، به یک نقطه مشترک می رسند، آن هم کاربرد هوش مصنوعی در آن هاست. ابزارهای کنترلی و امنیت سایبری نیز از آن در امان نخواهند ماند. اما این هوش مصنوعی با چه چیزهایی تقویت می شود؟ چرا مدل چینی نه تنها برای چین که برای هیچ کشور دیگری در بلند مدت نتیجه نخواهد داد؟

هوش مصنوعی با الگوریتم هایی الگو گرفته از مغز انسان، مثل شبکه عصبی، کار می کند. هرچه سخت افزار آن که عمدتا از نیمه رساناها ساخته می شود، قوی تر و با تکنولوژی به روز تری باشد، الگوریتم ها سریع تر و دقیق تر می توانند کار کنند، نتیجتاً هوش مصنوعی باهوش تری خواهیم داشت. می دانیم که الگوریتم ها قابلیت پنهان کردن کمتری نسبت به تکنولوژی ساخت سخت افزار دارند. نتیجتاً به نظر می رسد چینی ها حتی اگر بهینه ترین الگوریتم ها را تولید نکنند، می توانند در زمان کوتاهی آن ها کپی برداری کنند، کاری که در آن استاد هستند. اما در عرصه سخت افزار، تولید قطعات نیمه رسانا، تکنولوژی بسیار پیچیده ای دارد و حتی با وجود صدها میلیارد دلار سرمایه گذاری، چینی ها با رسیدن به لبه تکنولوژی فاصله زیادی دارند. لبه تکنولوژی در انحصار تایوان، امریکا، ژاپن، کره جنوبی و هلند است که این کشورها صادرات سطحی از کیفیت محصولات به چین را تحریم کرده اند و اگر چین با همان سرعتی که دیگران به این سطح از تکنولوژی ساخت نیمه رساناها رسیدند حرکت کند، دست کم یک دهه باید صبر کند. یک دهه ای که خودش باعث حفظ فاصله بین چین و رقبای بلوک امریکایی می شود.

از طرفی امریکا افرادی را که در بخش تحقیق و توسعه صنعت نیمه رساناهای چین فعالیت می کنند را تهدید به لغو شهروندی کرده است. از هر 7 نفر شاغل در صنعت تحقیق و توسعه صنعت نیمه رساناهای چین، 6 نفر شهروندی امریکا را دارند که از کار دست کشیدند و به امریکا رفته اند و چین با بحران منابع انسانی در این زمینه مواجه شده است. قوی ترین ابزاری که امریکا از آن در این تهدید استفاده کرده است، بستر لیبرال دموکراسی و آزادی در امریکا است که کمتر کسی حاضر است آن را از دست بدهد و در یک کشور خودکامه مثل چین ادامه زندگی دهد. کافی است به اخباری که پیرامون جک ما، مدیرعامل شرکت علی بابا است نگاهی بیاندازید تا متوجه شوید حتی برای میلیاردر موفقی چون جک ما، چین جای امنی برای سرمایه دار و افراد خلاق نیست.

چین در این حوزه، هم از نظر منابع انسانی کسری جدی برای تحقیق و توسعه دارد، هم از نظر سرمایه لازم برای سرمایه گذاری، توان رقابت با امریکا و ژاپن و کره جنوبی و هلند و تایوان را ندارد و هم دست کم یک دهه عقب است.

برآیند نرم افزاری و سخت افزاری نشان می دهد که به صورت مجموع، چین در حوزه هوش مصنوعی، بازی را به رقبای خود باخته است.

پایه سوم در توسعه هوش مصنوعی، انرژی است. برای اولین بار در تاریخ، تولید یک هوش مولد، به جای هزینه های فراوان برای اعضای جامعه به منظور ازدواج و فرزند آوری و صبر طولانی دو الی سه دهه ای برای بزرگ شدن آن فرزند و دریافت آموزش لازم برای ورود به بازار کار، بسیار ساده و سریع شده است. شما به هر میزان که سخت افزار تولید کنید و بتوانید برق آن را تأمین کنید، هوش مولد ساخته اید. سرعت سرسام آوری که عملا به کشورهای دارای این فناوری، این قدرت را می دهد که با جمعیت کنونی کشورشان، مشابه کشوری با ده ها برابر جمعیت، قدرت اقتصادی و سیاسی خلق کنند.

کشورهایی که تأمین انرژی آن ها، پایداری بیشتری داشته باشد، می توانند مجموعا در نظم دیجیتال جهان، دست بالاتری داشته باشند. امریکا علاوه بر منابع نفت و گاز فراوانی که خودش و همسایه اش کانادا دارد، در قاره امریکا به منابع زیاد دیگری نیز دسترسی دارد که عملا در صورت ایجاد هرگونه تنش ژئوپلیتیک، می تواند مصون از باقی دنیا، دسترسی به انرژی فراوان و پایدار داشته باشد. اما کشور چین در تأمین انرژی وابسته به نقاط مختلف زیادی در دور دست ها است و برای اینکه تنش های ژئوپلیتیک کمترین آسیب را به آن کشور بزند، به صورت پراکنده از همه کشورهای خاورمیانه گرفته تا ونزوئلا و روسیه و قاره افریقا، تأمین انرژی می‌کند. این نشان می دهد که آسیب پذیری چین در حوزه انرژی، در صورت ایجاد هرگونه تنش ژئوپلیتیکی، بسیار بیشتر از امریکا و شرکایش است. در نتیجه، می توان سرمایه گذاری های چین در حوزه نفت و گاز کشورهای عربی خلیج فارس، میانجیگری اجباری برای ایجاد یک توافق بین جمهوری اسلامی و عربستان و داوطلبی برای میانجیگری بین فلسطینیان و اسرائیل را از این منظر دید. هر تنشی در هر گوشه ای از جهان، برای چین خطرناک است.

پایه چهارم در توسعه هوش مصنوعی، حجم داده است. هرچه شما انباشت داده بیشتری داشته باشید، هوش مصنوعی شما، باهوش‌تر می‌شود. چین دسترسی به داده های حدود یک میلیارد نفر با یک زبان دارد، اخیرا از طریق نرم افزار تیک تاک، توانسته حجم زیادتری داده های متنوع از سایر کشورها من جمله امریکا به دست آورد. اما شرکت های امریکایی، دسترسی به میلیاردها کاربر اینترنت و شبکه های اجتماعی و موتورهای جست و جو دارد. گوشی های هوشمند شرکت های امریکایی و کشورهای متحدش مثل کره جنوبی، عمده بازارهای جهانی را قبضه کرده اند و امریکا از طریق اعمال تحریم عملا شرکت هواوی را از دور خارج کرد. چیزی که بدیهی است، برتری امریکا و متحدانش از نظر دسترسی به حجم داده ها، در نظم دیجیتال جهان است.

چین حداقل در سه مورد از چهار مورد المان های مورد نیاز برای داشتن دست بالاتر در نظم دیجیتال بازی را باخته است.

نکته مهمی که هوش مصنوعی مولد دارد، این است که از طریق افزایش کمیت، الزاما شما صاحب هوش مجموع بیشتری نمی‌شوید. به طور مثال، چهار نفر با آی کیوی 80، با همدیگر توانمندی کمتری از یک نفر با آی کیوی 140 دارند. در واقع هوش مصنوعی قابلیت جمع جبری برای جبران کمبود کیفیت در تکنولوژی نیمه رساناها یا در کمبود داده ها را ندارد. از طرفی در مورد الگوریتم‌ها نیز، باز خلاقیت در بستر لیبرالیسم تنوع و کیفیت بالاتری دارد.

نتیجتا آن چیزی که نظم دیجیتال چینی نهایتا به دست می آورد، توان سرکوب و کنترل داخلی آن هم نه به صورت پایدار است. چرا که تکنولوژی هایی مثل استارلینک، یا خلق هوش مصنوعی مولدهایی که توان دور زدن فیلترینگ یا شکستن قفل های امنیتی را دارند، در بلند مدت از سمت کشورهای لیبرال دموکراسی دچار تهدید و فروپاشی می شود.

حال وقت آن است که در ادامه ببینیم برای آینده ایران چه نگاهی باید به نظم دیجیتال جهان داشت.

چرا فیلترینگ، اینترنت طبقاتی و اختلال در توسعه اینترنت آزاد، تهدید امنیت ملی ایران در نظم جدید جهان خواهد بود؟

اهمیت اتصالات بیشتر به شبکه

اگر مقدمات تفکر سیستمی را در قسمت اول رساله رستگاری را خوانده باشید، در ارتباط با مفهومی به نام هوش جمعی صحبت شده است. به طور خلاصه، هرچه ارتباطات نورون های مغز با یکدیگر سریع تر باشند (بسته به واسطه های بیوشیمیایی و …) یک فرد در مجموع دارای مغز باهوش تر و خلاق تری است. هر چه هر نورون با نورون های بیشتری در ارتباط باشد، مغز یک فرد در مجموع دارای هوش و خلاقیت بیشتری است. بخشی از این توانمندی ژنتیکی است و بخشی از آن اکتسابی است که انسان با فعالیت های مستمر فکری و کلیشه زدایی ها، هم ارتباطات نورونی را سریع تر می کند و هم شبکه نورونی تو در تو تری ایجاد می کند یعنی ارتباطات جدیدی بین نورون ها به وجود می آورد.

هردو گراف بالا 10 رأس دارند. اما به وضوح در گراف کامل سمت راست، به دلیل ارتباطات بیشتر، مدل توسعه یافته تری را داریم. اگر ارتباطات نورونی مغز را به شکل گراف تشبیه کنیم، مقصود از افزایش ارتباطات نورونی، رسیدن از شکل سمت چپ به راست است.

مدل رفتار نورون های مغز نسبت به مغز و خودآگاهی فردی، شبیه مدل رفتار افراد یک جامعه و کشور به مغز جمعی و خودآگاهی جمعی است. از آن جایی که این سیستم جامعه انسانی با سیستم نورون های مغز یک سیستم Nested یا تو در تو حساب می‌شود، می توان تئوری در یک لایه را به لایه های دیگر تعمیم داد.

در نتیجه هرچه ارتباطات مالی، حمل و نقل و داده ها، شبکه ای بیشتر شبیه شکل راست داشته باشند، هوش جمعی بیشتری در جامعه خلق می کنند. چیزی که در نهایت در یک انسان خودش را به شکل خلاقیت، اختراع، هنر و … نشان می دهد، در یک جامعه خودش را به شکل رشد ارگانیک اقتصادی از طریق افزایش خودجوش و درونزای تکنولوژی و محصولات فرهنگی و … نشان می دهد.

حال آن که هرچه یک فرد، در مسیرهای بیشتری از این گراف های مشابه (ارتباطات گسترده تر با افراد بیشتر) قرار گیرد، احتمال آن که آن فرد بتواند در استفاده از توانمندی های دیگران، ترکیب قدرتمندتری شکل دهد بیشتر می شود. همین در مورد کشورها نیز صادق است. هرچه یک کشور در مسیرهای مشترک بیشتری با بقیه کشورها به شکل مدل سمت راست، قرار گیرد، اثر گذاری و قدرت بیشتری روی مجموعه کل از خودش نشان می دهد. به همین طریق، در شکل سمت چپ، رأس شماره 10 شباهت زیادی به ایران کنونی دارد که فقط با چند کشور محدود ارتباط دارد و نتیجتاً از مسیر قدرت و ثروت افزایی به شدت دور افتاده است.

اهمیت سرعت انتقال در شبکه

به روش مشابه، هرچه خط اتصالی دو رأس از شکل های بالا، سریع تر باشد، دوباره همه استدلال در ارتباط با افزایش قدرت و تأثیر گذاری و … صادق است. مثال مشابه آن را می توان در مقایسه بین یک جاده خاکی با یک اتوبان چند بانده دید. یا یک خط آهن قدیمی با یک خط آهن سریع السیر. در مثال نورون های مغز هم اثر واسط های بیوشیمیایی در تسریع انتقال داده ها در مغز است، در فضای اینترنت و داده ها، پهنای باند، زیرساخت اینترنت ثابت و همراه و 5G است. بعلاوه اینکه فیلترینگ در اینجا به مثابه سرعت گیر، ایست بازرسی و … سرعت را نابود می کند و مجموعا هوش جمعی را کند ذهن می کند.

سرعت انتقال در شبکه، چیزی از جنس زیرساخت و سخت افزار است که در مقایسه بین توان امریکا و چین در بحث نظم دیجیتال جهان توضیح داده شد. آن جایی که امریکا، چین را در صنعت نیمه رساناها تحریم کرد تا سرعت سخت افزاری چین در رقابت کاهش یابد.

اهمیت تجمیع و انباشت داده ها

انباشت همواره یک مسئله کلیدی در ایجاد خلاقیت و توسعه است. از انباشت سلول ها کنار یکدیگر که تشکیل موجود زنده را می دهند گرفته تا انباشت جمعیت زیادی مورچه که منجر به یک هوش جمعی بینشان شده و یک شبکه معماری عظیم در لانه سازی ایجاد می کند و تقسیم وظایف بینشان به صورت یک نظم بدون ناظم انجام می شود. انباشت سرمایه نیز که مسئله‌ای بدیهی است. هرجا که انباشت سرمایه رخ دهد، امکان خلق و کارآفرینی و توسعه فراهم می شود در حالی که سرمایه های خرد منفرد هیچ نتیجه خاصی در بر ندارد.

انباشت و تجمیع داده ها نیز چنین تأثیری دارد. در بعد فردی، به همان دلیل سیستم های Nested یا تو در تو که بالاتر ذکر شد، وقتی یک فرد انباشت داده بیشتری از طریق مطالعه کتاب و تجربیات زندگی و سفرها و … به دست می آورد، بینش و قدرت ذهنی قوی تری نسبت به فرد دیگری که این انباشت را ندارد، خواهد داشت.

همین مسئله را بالاتر نیز در بحث هوش مصنوعی مولد بررسی کردیم. برای آن که یک مجموعه انسانی، هوش جمعی بالاتری داشته باشد که منجر به ایجاد خلاقیت و تکنولوژی به شکل فزاینده ای بیشتر شود، نیازمند انباشت اطلاعات و گردش سریع آن در مجموعه انسانی خود است (شبیه گردش سریع اطلاعات انباشت شده در نورون های مغز).

اهمیت اعتماد

هرجا مفهوم اعتماد، چه از طریق حاکمیت قانون، چه از طریق وجدان فردی و جمعی و چه از هر طریق دیگر، پررنگ تر باشد، شانس تجمیع و انباشت افزایش پیدا می کند. چه این انباشت در سرمایه باشد و چه در استفاده از ابزارها و نرم افزارها در بستر اینترنت. کما اینکه این روزها به دلیل همین خلا اعتماد، هم کشور نرخ خروج سرمایه زیادی دارد و هم اینکه نرخ تشکیل سرمایه کمتری نیز دارد. یا به طور مشابه اقبال عمومی در استفاده از نرم افزارهای خارجی نسبت به داخلی بسیار بیشتر است و این انباشت داده نیز شکل نمی گیرد.

اهمیت رشد شرکت های تکنولوژیک به شکل ارگانیک

همانطور که در قسمت اول رساله رستگاری به طور مفصل توضیح داده شده است (صفحه 25 و 26)، خلاقیت از دل آشوب و بی‌نظمی به وجود می‌آید و جنس آن شبیه به کشت و زرع شده است. هرچه خاک حاصلخیز تر باشد و کود و آب و نور مناسب تر باشد، احتمال وقوع رخ داد به بار نشستن دانه های کاشته شده بالاتر می رود. هر چه زیرساخت های بستر جامعه برای پذیرش تفاوت‌ها و آزادی بالاتر باشد، امکان رخ داد خلاقیت و ظهور تکنولوژی بیشتر می شود. خلاقیت از دل آشوب و آشفتگی در فراغت مغز حاصل می شود. به همین دلیل افراد خلاق در حوزه های علمی و فرهنگی و هنری، همواره میزان بسیار زیادی از چارچوب گریزی دارند و رفتارهایی دارند که در چارچوب سفت و سخت ایدئولوژیک در کشور ما پذیرفته نیستند. کشورهایی که ایده لیبرالیسم بر آن ها حاکم است، از طریق پذیرش این ناترازی های اخلاقی افراد خلاق، محلی برای کوچ و مهاجرت آن ها از سراسر کره زمین شده اند و به همین دلیل است که سیاست آن ها، پذیرش گرایش های مختلف جنسی و رفتاری و … شده است و مدام در زمینه مبارزه با نژاد پرستی تلاش می کنند تا افراد با هر نوع سبک زندگی و فکری را جذب کنند. چرا که از دل این آشوب و تفاوت های زیاد است که خلاقیت احتمال رخ داد بیشتری پیدا می کند.

انباشت سرمایه، انباشت داده ها و اطلاعات، تسریع اشتراک گذاری اطلاعات و افزایش کمیت و کیفیت و سرعت تضارب آرا و اتصال به گراف روابط بزرگتر در حوزه های مختلف، زیرساخت های مورد نیاز برای رشد ملی خلاقیت و تولید تکنولوژی های بر هم زننده یا disruptive technologies هستند.

برای این که کشور بتواند میزان رخ داد تکنولوژی را افزایش دهد، باید بتواند در حوزه های بالا خودش را بهتر کند که این موضوع نمی تواند دستوری باشد. پذیرش سبک زندگی های مختلف جوانان و نوجوانان، عدم دخالت های مداوم در نحوه اندیشه و فکر و رفتار آن ها، ایجاد ارتباط با جهان و امنیت غذایی و بهبود وضعیت محیط زیست شهرها و … کارهایی از این جنس که در بخش راه حل ها به آن ها اشاره خواهد شد، می تواند به لحاظ تکنولوژی، مسیر رشد خود را به نسبت رقبای منطقه ای افزایش دهد.

رشد نسبی است و هر کشوری بتواند این زیرساخت های سخت افزاری و نرم افزاری (فرهنگی) را بهتر نسبت به رقبا فراهم کند، به صورت نسبی هم رشد سریع تری نسبت به آن ها در حوزه تولید خلاقیت و تکنولوژی تجربه خواهد کرد و نسبت به آن ها توسعه یافته تر خواهد شد. مطالعه پدیده Emergence و قسمت اول رساله رستگاری برای فهم بهتر این مفاهیم، مفید است.

بر این اساس، هرچه یک کشور لیبرال تر باشد، زیرساخت فرهنگی مناسب تری برای تسریع و حجم تولید خلاقیت و تکنولوژی دارد.

تأثیرات فیلترینگ، اینترنت طبقاتی، محدودیت پهنای باند بین المللی و اختلال در اینترنت آزاد روی هرکدام از متغیرهای فوق الذکر را بررسی می کنیم:

اتصالات به شبکه توسط اینترنت طبقاتی و فیلترینگ مختل می شود. (مشابه بریدن اعضای بدن و انتظار فعالیت صحیح ارگان های بدن)

سرعت انتقال در شبکه توسط فیلترینگ و کاهش پهنای باند بین المللی به شدت کاهش پیدا می کند. (مشابه بستن رگ های اصلی بدن با پارچه و گره محکم که انتقال خون را کند کرده و اعضای بدن را به سمت کبودی و مرگ می برد.)

برخوردهای قهریه و استانداردهای دو گانه و اینترنت طبقاتی و قطع دسترسی به نرم افزارهای بین المللی، با از بین بردن حق انتخاب آزاد شهروندان، اعتماد را خدشه دار کرده و این جلوی انباشت (سرمایه، داده و …) را می گیرد.

کاهش آزادی و بالاخص آزادی اینترنت، حکم آبیاری زمین کشت و زرع خلاقیت و تکنولوژی را با آبِ شور دارد و فرصت شکل گیری شرکت های تکنولوژیک با قابلیت تأثیر گذاری ملی، منطقه ای و جهانی را به طور کامل نابود می کند. نتیجتا ایران در نظم دیجیتال جهان مانند امروز هیچ جایگاهی نیز در آینده نخواهد داشت.

در یک کلام، رفتارهای محدودیت زا در اینترنت، ایران را در یکی از سه لایه نظم آینده جهان، یعنی نظم دیجیتال جهان، حذف خواهد کرد و به صورت غیر مستقیم، ایران را در نظم اقتصادی آینده جهان، به جایگاهی پایین تر از امروز سوق خواهد داد. از آنجایی که اقتصاد و تکنولوژی رابطه تنگاتنگ دارند، ایران در نظم امنیتی آینده جهان نیز با ضعف شدید تکنولوژی مواجه خواهد شد. اختلال در اینترنت، هیچ تفاوتی با قطع آب لوله کشی یا قطع برق ندارد. اگر با قطع برق می‌توان در لایه های مختلف نظم جدید جهان جایگاهی پیدا کرد، با اختلال در اینترنت هم می توان!

نتیجتا در هر سه لایه نظم آینده جهان، هر اقدامی در راستای عدم توسعه اینترنت آزاد و سریع باشد، تهدید امنیت ملی جدی ایران در آینده خواهد بود.

جمعیت اسمی در برابر جمعیت موثر

کاری که تکنولوژی انجام می دهد، در واقع جمعیت موثر یک کشور را نسبت به جمعیت اسمی آن افزایش می دهد. به طور مثال اگر کاری در گذشته بوده که توسط 100 نفر به صورت یدی انجام می شده و الآن همان را یک دستگاه با یک اپراتور انجام می‌دهد، به این معنی است که با جمعیت اسمی 100 نفره، امکان انجام کاری را داریم که نیاز به 10 هزار نفر دارد. آن دستگاه، جمعیت موثر ما را گویی که 10 هزار نفر کرده است اگرچه هنوز 100 نفر نیروی کار داریم.

هوش مصنوعی مولد، برای اولین بار در تاریخ، به مرحله ای نزدیک شده (و یا شاید هم رسیده است) که حالا نیروی کار فکری نیز تولید می کند. برای تولید نیروی کار فکری، در گذشته نیاز بود تا انسان ها ازدواج کنند، 9 ماه صبر کنند تا بچه ها به دنیا آیند، دو سه دهه آموزش ببینند و بعد تبدیل به نیروی کار فکری شوند. اما هوش مصنوعی مولد با تولید سخت افزار، تولید برق و یک نرم افزار، در زمان نزدیک به صفر می تواند نیروی کار فکری تولید کند. هر کشوری که بتواند دسترسی بیشتری به منابع انرژی و سخت افزارهای مرتبط با نیمه رساناها داشته باشد، می تواند جمعیت موثر خودش را چند صد برابر کند. حال آن که آمریکا، چین را از نیمه رساناهای خیلی پیشرفته محروم کرده، انباشت داده بیشتری دارد و سایر مواردی که بالاتر ذکر شد. در نتیجه عملا با داشتن هوش مصنوعی مولد کارا تر، جمعیت موثر به مراتب بیشتری نسبت به چین و سایر کشورهای رقیبش خواهد داشت.

فکر می کنم دیگر گزاره های زیر قابل لمس باشد:

قطع یا کند شدن یا طبقاتی شدن یا هر نوع اختلالی در اینترنت در ایران نیز همین است. به صورت برآیند، جامعه ایران را نسبت به رقبای منطقه ای و جهانی، کم هوش تر و زامبی تر می کند و میزان خشونت ناشی از هوش کمتر و شکاف عقب افتادگی بیشتر را بالا می برد. نتیجتا جمعیت موثر ما نسبت به کشورهای منطقه عدد بسیار پایین تری خواهد شد. تا اینجای کار که رشد جمعیت اسمی ایران نیز دچار مشکل است، با کمبود جمعیت موثر، این بحران شدید تر هم می شود. در نتیجه راه حل برای ایران، نه ممنوع کردن و بگیر و ببند کردن برای تولید فرزند و … که استفاده هرچه سریع تر از پنجره جمعیتی رو به پایان برای جبران تکنولوژی و افزایش جمعیت موثر است و پذیرش تفاوت های فرهنگی اعضای جامعه، باز کردن اینترنت و پس دادن آزادی به جامعه، تنها راه ممکن برای رفتن به مسیر توسعه است. هر اقدامی، خلاف این مسیر، تهدید امنیت ملی جدی برای ایران است.

حاکمیت، راهی برای تداوم وضع موجود ندارد. یا باید از فرصت اینترنت آزاد در جهت استحاله ارزش های خود استفاده کند تا تغییرات بنیادی و آشوب در ایران رخ ندهد، یا با بستن اینترنت، مسیر سریع تر به سمت تهدیدات امنیت ملی و آشوب و تغییرات بنیادی را پذیرد. عقل سلیم حکم می کند که انتخاب اول، انتخاب عاقلانه است!

تداوم بحران

توجیهات بسیاری برای فیلترینگ، اینترنت طبقاتی و محدود کردن پهنای باند بین المللی از سوی سیاستگذار (به کل فرآیند وضع و شکل گیری یک سیاست، سیاستگذاری گفته می شود و سیاست گزاری به اجرای سیاست و انجام آن اشاره دارد.) مطرح می‌شود.

عمده این توجیهات ناشی از فهم غلط مفهوم توسعه است که در قسمت اول رساله رستگاری مفصل به آن پرداخته شده است. به صورت ریشه ای این توجیهات را بررسی می کنیم.

از وزیر ارتباطات، آقای زارع پور، نقل قول هایی پیرامون 90 درصد نیاز مردم به اینترنت بر طرف شده است یا پهنای باند به اندازه نیاز تأمین شده است دارند. اساساً توسعه تنها به نیاز توجه نمی کند بلکه به تحریک تقاضا معطوف است. اگر همواره بر اساس نیاز کنونی زیرساخت فراهم شود، اصل و اساس توسعه و پیشرفت که ایجاد نیاز جدید است و تقاضا را باید تحریک کند زیر سوال می رود. توسعه و پیشرفت و خلاقیت زمانی فراهم می شود که فراوانی و انباشت محقق شود. به همین دلیل، کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه جهان، مستقل از اینکه نیاز کنونی خود به اینترنت را رفع کرده اند، دائما به دنبال افزایش پهنای باند و بهبود سرعت و زیرساخت ها فراتر از نیاز کنونی هستند. نگاهی که توجهش معطوف به رفع نیاز کنونی است، همان نگاه کشورهای کمونیستی را تداعی می کند در حالی که انسان دائما در مسیر تکامل مادی و معنوی قرار دارد و جامعه انسانی هم از آن مستثنی نیست. اقتصاد تنها در شرایطی رشد می کند که نوع نگاه به جای رفع نیاز کنونی باشد، افقی برای نیازها و تقاضاهای ایجاد نشده امروز و متولد شده فردا داشته باشد. با نگاه رفع نیاز کنونی محور هیچ گاه گوشی های هوشمند خلق نمی شدند، هیچ گاه خود اینترنت به وجود نمی آمد. چرا که اساساً آن زمانی که این ابزارها و تکنولوژی ها نبودند، نیاز روزمره مردم چیز دیگری تعریف شده بود و همه آن نیز محقق شده بود. نگاه رفع نیاز محور، متضاد توسعه است و کشوری که از سرعت میانگین توسعه جهان باز بماند، در حقیقت زمان، عمر و جان مردمش را نسبت به سایر مردمان جهان، ارزان تر و بی ارزش تر می کند. این که فکر کنند مردم در این شرایط می توانند غذایی را آنلاین سفارش دهند یا پرداخت بانکی را آنلاین انجام دهند یا سایر موارد مشابه و باید از سرویس بومی در پیام رسان ها استفاده کنند، همان نگاهی است که مردم فعلا به خودرو نیاز دارند و خودرو صرفاً وسیله ای است که چهار چرخ و یک موتور و چند صندلی دارد! حال آن که با گذر زمان می بینیم که تعریف خودرو و نیازی که رفع می کند در سطح جهان تغییر کرده و فریاد اعتراض مردم حتی منجر به فریاد اعتراض سیاست مداران هم شده است. این مسیر تکراری همان نیش خوردن از یک سوراخ برای بار دوم و چندم است. نتیجتاً با این نگاه که چون پیام رسان بومی هست پس مردم به پیام رسان خارجی نیاز ندارند خود از بین برنده اعتماد به عنوان یکی از نیازمندی های تجمیع و انباشت لازم برای توسعه است.

نگاه نیاز محور و معطوف به رفع نیاز کنونی که از دل آن، محدود سازی صورت می گیرد، تداوم بحران است، تداوم همان بحرانی که از خودروسازی گرفته تا جای جای این خاک، در حال فلج کردن کشور است.

آی مردم، بحران دائمی است!

تداوم وضع کنونی و بسته تر شدن اینترنت، همواره این پیام را روزانه به مردم مخابره می کند که کشور در وضعیت بحران دائمی است. وقتی روزانه این پیام غیر مستقیم توسط مردم یک کشور دریافت شود، هوش و آگاهی جمعی، رفتاری را مناسب بحران نشان می دهد. خروجی آن طبق پدیده Emergence منجر به افزایش طلاق، کاهش ازدواج، کاهش فرزندآوری، افزایش خشونت در هر ابعادی من جمله خشونت خانگی می شود. نتیجتاً مادامی که خود کشور، پیام وضعیت بحرانی را دائما تداعی می کند، نمی تواند با سیاست های شاذ جمعیتی مثل ممنوعیت قرص ضد بارداری یا تست های غربال گری و … بحران جمعیت را حل کند. بلکه چرخه تخریب مشدّد ایجاد می کند.

چیزی به نام دنیای واقعی و دنیای مجازی به صورت جدا از هم نداریم. فضای مجازی یک کلمه اشتباه و بدون مفهوم صحیح است. اینترنت بخشی از دنیای واقعی است و تنها ویژگی آن این است که فیزیکی نیست اما با دنیای فیزیکی در هم آمیخته شده است. لفظ فضای مجازی، یک ترجمه غلط برای تقلیل اهمیت اینترنت است. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، مسائل فردی، اجتماعی، روانشناسی، فرهنگی، فکری، صنعتی، کشاورزی، نوع تحصیل، نوع تفریح و … همه چیز به این اینترنت گره خورده است و این نگاه اشتباه سابق که می توان این اینترنت را دست کاری کرد و اتفاقی در جامعه رخ ندهد دیگر محلی از منطق ندارد. فهم قضیه ساده است کافی است به زندگی شخصی خودتان نگاه کنید. هرکس بخشی از اطلاعات و هویت غیر مستقیم خودش را از طریق ارتباطات اینترنت با دیگران به دست می آورد. این که به بخشی از جامعه یا طبقات اینترنت آزاد بدهند، جداگانه و شبیه گلخانه، شکاف طبقاتی را بیشتر کرده و جامعه را نا روادار تر می کند چرا که فردی که اینترنت آزاد دارد، فرصت های بیشتری برای رشد فکری و خلاقیت و توسعه اقتصادی دارد در حالی که اساساً ذات تکنولوژی قرار بود تا رفاه را دموکراتیزه در اختیار همگان قرار دهد. اینترنت باعث می شود ما بیشتر درنگ کنیم و یاد بگیریم و روادارتر شویم.

پیام آی مردم، بحران دائمی است، باعث بالاترین و شدیدترین نرخ خروج سرمایه از ایران شده است. نخبگان و کارآفرینان در حال رها کردن ایران و مهاجرت هستند که آمار و ارقام آن اینقدر واضح است که از حوصله این مطلب خارج است.

به عنوان پرانتز یک نکته مهم باید اینجا آورده شود. گاهی برخی افراد می گویند که فقط 5 درصد جمعیت ایران مهاجرت کرده اما 95 درصد هستند و این معضل ما نیست. ما نمی توانیم انسان ها به همان روش تقلیل گرا، مانند نخود و لوبیا یکسان ببینیم (این با آزادی و برابری و ارج نهادن به ذات انسان بودن در ارزش ها و قوانین متفاوت است). وقتی 1 درصد بالایی جامعه از نظر اقتصادی و سرمایه، بیش از چند ده درصد ثروت کشور را دارند و وقتی 1 درصد بالای نخبگان جامعه (چه مهندسی چه هنری چه ادبی و …) تغییر دهنده در ابعاد ملی و جهانی هستند و خلق را چه در تکنولوژی و چه در هنر و … انجام می دهند، مهاجرت کردن 5 درصد جامعه خودش به معنای نصف شدن ظرفیت کشور است! مثال ساده ای می زنم، فرض کنید 1000 رأس یک گراف کامل داریم که 499500 یال یا ارتباط دو به دو دارد (گراف کامل مدل شده اثر گذاری جمعی همه افراد جامعه روی یکدیگر است.) یک گراف کامل با 950 رأس، 450775 ارتباط دو به دو دارد. با فرض یکسان بودن همه رأس ها، پیچیدگی این جامعه با حذف 5 درصد رأس ها، 10 درصد کمتر شده است. حال فرض کنید ما به رئوس وزن دهی کنیم. وزن دهی بر اساس سرمایه و دانش و انواع هوش و … . وقتی تفکر سیستمی نداریم، با خودمان می گوییم که 5 درصد مهاجرت کردند پس اشکالی ندارد، گویا که یک کیلو لوبیا داشتیم و 50 گرم آن را برداشتیم! اما اصل جامعه به همین گراف روابط دو به دو، تسهیل روابط، وزن رئوس، آرایش رئوس است و اساساً ساختار این گراف خودش یک ارزش افزوده جداگانه دارد. در اهمیت تغییر این نگاه خوب است بدانیم که کشور امریکا برای ایجاد خلاقیت و تنوع، با الگو برداری از الگوریتم های تکاملی مثل الگوریتم ژنتیک، سالی چند ده هزار نفر را به شکل لاتاری، به صورت تصادفی از سراسر دنیا وارد جامعه خود می کند که نسبت به جمعیت کل امریکا عددی حدود 1 درصد است. 5 درصد مهاجرت ایرانیان، یک عدد بحرانی است. خود نشان دهنده پیام تداوم بحران است. ممکن است برخی بگویند که مثلا باقی کشورها هم همین میزان مهاجرت دارد که غلط است. اما اگر درست هم باشد، دست کم آن کشورها از شبکه جهانی حذف نشده اند و نیروهای مهاجر آن ها در حال تبادل بسیار زیاد علمی و مالی با کشورهای مبدا خود هستند که خود میزانی از درد و ضرر این اتفاق را کم می‌کند.

برگردیم به بحث تداوم بحران با نگاه ضد توسعه ای کنونی به اینترنت. زمانی که پیام آی مردم، بحران دائمی است را به جامعه منتقل می کنیم، بخش بزرگی از گیرندگان این پیام، در خود حاکمیت مشغول به کارند. به همین دلیل است که گویا هر مسئولی می داند که اگر امروز مسئولیتی دارد، در حد فروش صندلی زیر خودش هم باید اقدام کند و برود. حجم زیاد فسادها و رانت ها در کشور ما ریشه در این پیام تداوم بحران دارد. خالی شدن جامعه در این چرخه تخریب مشدّد، منجر به این می شود که نظام برای حفظ خودش، بیشتر به این چرخه از طریق تقویت دو قطبی ها و تبلیغات ایدئولوژیک دامن بزند که خود باعث دور شدن بدنه نخبه و افراد با تفکر صحیح مناسب توسعه از حاکمیت شده و افرادی که سواد و هوش متناسب کافی ندارند، مشغول به کار شوند. افرادی که می دانند اگر این ساختار نباشد، توان استخدام در هیچ کجا را ندارند، نتیجتاً دست به سیاست گذاری های انحصار گرایانه و تولید کننده رانت می زنند تا بتوانند هرچه سریع تر از این سفره بردارند و برچسب های عدالت محوری یا ضد نئولیبرالیسم (که اساساً در ایران وجود ندارد) روی تصمیمات غلطشان می گذارند تا ساختار ایدئولوژیک باز هم آنان را تشویق کند. این چرخه تخریب مشدّد همان خروجی را خواهد داشت که در قسمت اول رساله رستگاری راجع به آن مفصل پرداخته شد که با این روند، ایران تا 1408 ریسک فروپاشی تمدنی دارد و نه نظامی باقی خواهد ماند نه ایرانی.

نکته مهم اما اینجاست: بانیان و دامن زنندگان بهاین چرخه تخریب مشدّد به درستی فهمیده اند که ایدئولوژی کنونی حاکم بر ایران، توان رویارویی با اینترنت را ندارد و اینترنت را دشمن خود می پندارد. اینترنت و شبکه تشکیل شده در آن، منجر شده که هوش جمعی مردم از حاکمیت پیشی بگیرد (در بالاتر المان های هوش جمعی اشاره شد) و همین منجر شده که تصمیمات حاکمیت را نپذیرد و معترض شود. نتیجتاً ذی نفعان این ایدئولوژی که فقط داخلی نیستند بلکه روسیه نیز ذی نفع است. (که در قسمت اول رساله رستگاری اشاره شد که روسیه به شدت نیازمند یک ایران ضعیف با حاکمیت مطیع است تا آن را جز سپرهای خود در برابر ناتو قرار دهد و راه تنفسش از جنوب باز بماند) به همین دلیل، حاکمیت فهمیده برای آن که هوش جمعی خودش را به هوش جمعی مردم برساند، باید بسیاری از ایدئولوژی های خودش را تغییر دهد، در نتیجه دست به بازی خطرناک از پیش باخته برای کاهش هوش جمعی مردم زده است که یکی از آن خودش را در اختلال و فیلترینگ اینترنت آزاد نشان داده است. اما با توضیحات بالا و قسمت اول رساله رستگاری، نیک روشن است که بحران های نگاه ضد توسعه، بلایی بدتر از آن چه بر سر شوروی آورد بر سر ایران می آورد.

در نتیجه، دلسوزان جمهوری اسلامی یعنی آن بخشی که تحت نفوذ شدید روسیه نیستند، برای گذار به نظم سه لایه جدید جهان، دو راه بیشتر در پیش رو ندارد: اول آن که از فرصت اینترنت آزاد استفاده کند تا به شکل نرم، ایدئولوژی قبلی خودش را در بدنه طرفداران ایدئولوژیکش تغییر دهد و ایدئولوژی خودش را بازآفرینی کند. در این راه، اینترنت آزاد، بهترین فرصت است. راه دوم هم محدود سازی و قطع اینترنت و همین دست فرمان کنونی است که که منجر به غرق شدن هم جمهوری اسلامی و هم ایران خواهد شد.

این نتایج اینترنت بود که به شکل نرم، باعث شد لطیفه های قومیتی مثل یه روز یه ترکه و یه روز یه رشتیه و … آن قدر مذموم شوند که اگر کسی جایی از آن ها استفاده کند، به شکل یک فرد سطح پایین شناخته می شود. به این دلیل که مردم خیلی سریع و ساده در اینترنت و شبکه های اجتماعی همدیگر را بیشتر دیدند و فهمیدند همه یکسان و شبیه هم هستند. مردم روادارتر شدند. به همین دلیل است که در اعتراضات پاییز 1401، شعارهای تجزیه طلبانه به قدری مطرود بود که تجزیه طلبان مشهور نیز ایده های خودشان را سعی می کردند پشت فدرالیسم و روکش های فریبنده دیگر پنهان کنند. مردم شعارهایی از چشم و چراغ بودن سنندج تا زاهدان می دادند. این ها فرصت های اینترنت است. اما تضعیف اینترنت و مسدود سازی های پی در پی، جامعه ای که خود را در تعادل جدید می دید را بر هم می زند، احساس تداوم بحران را تداعی می کند و انسان ها در شرایط بحرانی و تنش، بیشتر به رفتارهای قبیله ای و ماقبل تاریخی و دیگر دشمن پنداری حرکت می کنند. نتیجتاً دوباره شاهد رشد قومیت گرایی، افراط گرایی چه به شکل مذهبی و چه به شکل ضد مذهبی و تنش های بیشتر خواهیم بود و حتی اعتراضات بالقوه آتی، خشونت آمیز تر خواهند شد، بر خلاف تصور محدود کنندگان اینترنت که فکر می کنند با محدودیت آن، راحت تر می توانند اعتراضات را سرکوب و آرام کنند. (نگاه آن ها به اشتباه به چین معطوف است، چین جامعه یک پارچه با 92 درصد قوم هان و بسته ای دارد و فلسفه کنفوسیوسی بر ذات شهروند و حاکمیت چین نشست کرده است حال آن که ایران در طول تاریخ در مسیر گذر تجاری ملل مختلف بوده و همین امروز هم هزاران کیلومتر مرز های باز و فراخ دارد و مردم همواره به هر شکلی از استبداد واکنش سنگین نشان داده اند.) در نتیجه این محدود کردن اینترنت در ایران، یادگیری راه رفتن کبک و فراموش کردن راه رفتن عادی و منطبق بر جغرافیا و فرهنگ ایران است.

سیاست گذار امروز چنین فکر می کند که اگر اینترنت را آزاد کند، ریسک نابودی دارد. اما او باید متوجه باشد که حاکمیت دیگر به روش گذشته نمی تواند ادامه دهد، یا باید از فرصت اینترنت در تغییر نرم خودش استفاده کند و دچار فروپاشی نشود، یا باید اینترنت را همینطور محدود و بسته تر کند تا با بحران های متعدد بدتری که اشاره شد مواجه شود. مسیر توسعه محور به اینترنت، راه ارزان تری است. اما اول باید سیاست گذار بفهمد که این ریسک ها، بدهی تصمیمات صحیح نگرفته است و دچار انباشت تصمیمات غلط در زمان شده، نتیجتاً این بدهی را باید با سود خودش در تصمیمات امروز بپردازد، شبیه همان کاری که در توافق با عربستان سعودی حتی به قیمت مصلحت در حذف تصویر ارشدترین مقام نظامی اش انجام داد. اگر هرچه زودتر بدهی تصمیمات غلط پرداخته نشود، ضررش انباشته مثل بهمن بر سرش آوار خواهد شد. فایده تصمیم صحیح نگاه توسعه محور و رفع فیلتر شبکه های اجتماعی محبوب و سرویس‌های بین المللی، از بین بردن پیام غیر مستقیم “آی مردم، بحران دائمی است” است و هم تغییر نرم ایدئولوژی، هزینه آن اما این است که باید بپذیرد ایدئولوژی کهنه و هزینه زا و بدون خروجی مفید را بگذارد کنار. محدود کردن و بستن اینترنت اما دقیقا معادل کنترل کوتاه مدت جامعه و حفظ موقت ایدئولوژی کهنه و سقوط و فروپاشی ناگهانی است.

اینترنت آزاد، به استحاله و تغییر نرم و سریع جمهوری اسلامی کمک می کند و اینترنت بسته و فیلتر شده، به سقوط ناگهانی و پر هزینه برای خود نظام و مردم منجر خواهد شد و ایران را در نظم سه لایه جدید جهان، در معرض خطرناک‌ترین تهدیدات امنیتی قرار خواهد داد. تصور بکنید که هوش مصنوعی مولد در ترکیب با کاربردهای نظامی، چه ابزارهای کوچک، سریع، ارزان و هدفمندی را تولید خواهد کرد و پدافندهای ترکیب شده با هوش مصنوعی، چقدر دقیق و کارا می توانند توان موشکی و پهپادی ایران را که تکیه بر کمیت دارد خنثی کند و حملات سایبری توسط کشورهایی که تکنولوژی و توسعه در بطن زندگی آن هاست به ایرانی که دائما در حال تضعیف هوش جمعی خودش است، چقدر خطرناک و کاری خواهند شد.

محدود سازی اینترنت، مرجعیت تفکر را از ایران خارج می کند. یکی از آن ها، تقویت تریبون های رسانه های خارج از ایران در خلا اینترنت آزاد است. حال آن که کسانی که ساکن ایران هستند، در صورت داشتن اینترنت آزاد، نسخه بومی و وطنی با اقتضائات منافع ملی را از طریق هوش جمعی خلق خواهند کرد. اما خارج شدن مرجعیت تفکر و رسانه از ایران، نهایتاً باز تولید اسپانسرهای بین المللی آن رسانه ها در ایران خواهد بود. حال جمهوری اسلامی باید انتخاب کند که نسخه ای از ایده های حاصل از هوش جمعی مردم ایران را بپذیرد (گرچه با ایدئولوژی رسمی خودش تضاد دارد) یا باید نسخه خارجی را بپذیرد (که قطعا هم با ایدئولوژی خودش تضاد دارد و هم بر اساس منافع ملی ایران نیست). فکر می‌کنم انتخاب روشن است و جای بحث ندارد. اما خیالتان تخت، ایدئولوژی دستوری کنونی قطعا با هیچ روش مهندسی شده‌ای نمی تواند دوام پیدا کند و ادله کافی برای آن نوشته شده است.

همانطور که جمهوری اسلامی، با استفاده از تجهیزات غربی و امریکایی، پهپاد و موشک ساخته است، با استفاده از اینترنت و حتی بستر روادارانه و رویکرد لیبرال، می تواند قدرت ملی بیشتری را در برابر هر کشوری خلق کند. نمی‌توان فقط موتور و تجهیزات امریکایی را استفاده کرد و باقی ساختار اونتولوژی (هستی‌شناسی، مطالعه فلسفی طبیعت هستی، شدن، وجود یا حقیقت است. مجموعه ای از مفاهیم و دسته بندی ها در محدوده دامنه های یک نهاد است که خواص، اجزا و روابط بین آن ها را نشان می دهد.) تولید کننده آن تجهیزات را نادیده گرفت. این روش پایدار و با ثبات نیست و فقط نتایج کوتاه مدت یکی دو دهه ای داشته است. سال های پیش رو، سال هایی است که همه بدهی تصمیمات غلط تسویه خواهند شد و ما برای اینکه موجودیت ایران را حفظ کنیم باید با اسم رمز ایران و نه هر ایدئولوژی و نگاه قبیله گرایی و امت گرایی، پیش برویم. دغدغه ما باید نگاه توسعه محور منطبق با تفکر سیستمی برای خلق ثروت در زنجیره ارزش جهانی باشد تا در نظم سه لایه جدید جهان، تبدیل به فاضلاب منطقه ای نشویم.

کسی در تاریخ نبوده که در دوران انقلاب صنعتی بگوید نیازی به صنعتی شدن ندارم. در این صورت از تاریخ جا می‌ماند. نداشتن اینترنت آزاد هم باعث جا ماندن کشور و تمدن ایران در تاریخ می شود.

لینک قسمت اول رساله رستگاری در سایت شخصی من:

لینک پی دی اف قسمت اول رساله رستگاری در تلگرام من:

https://t.me/jannatkhah_ir/286

دیدگاهتان را بنویسید